فیک:
فیک:
The girl I bon’t like
پارت8
سانهی:
اب دهنمو قورتیدمـ و گفتمـ چ مرگتهـ اونم اومد نزدیکـ و گفت:
_ ت دهات شما ایینحوری بیدار میکننـ... حیوونــــــــ(با داد )
+اولا حیوون جد و اباده نداشتته دوما ک ساعت 8 کیـ خوابهـ؟؟؟
اومد جلو و سینی از دستمـ گرفت و کذاشت رو میز و از عصبانیت سرخ بود... و منم خواستمـ برم بیرون ک یقه لباسمو از پشت با دو انگشتش گرفت و کشیـد و افتادم ت بغلش امو اون منو برگردوند و چسبوندتم ب دیوار و گفت:
_دوست داری تلافی کنمــــ؟؟؟!!! هاععععـــــــ (بازم با داد )
بعد یقمو از جلو گرفت و گفت:
_بد بختـ میفهمی من کیمـ؟؟.... میخوای بدبختت ترت کنمـ میخوای ی بچه بندازم رو پات و ولت کنم؟؟؟!!!...هاععععع؟؟؟
چشامو بستمو صورتمو ت خودمـ جمع کردمو اشکام سرازیر شد مسابقه داشتنـ انگاریعـ ارعـ راستـ میگهـ بد بختمـ بد بختمـ ام... اون حق ندارعـ اینحوری با من حرف بزنهـ...
یقمو جسبید و صورتشو اورد جلوعـ و نزدیک ترع شد و لباشو برای چشیدن لبام اماده میکرد ام منم تقلا میکردو میگفتم:
+نمــــــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــخـــــوام ولم کن ....
ول اون دس بر نمیداشت اینقدر تقلا کردم تا ول کرد و منم سریع رفتمـ پایینـ.....
رزان:
صب با ی حالت پل دردی پاشدمـ اصلا حوصله نداشتمـ برم سر کار... هع یادمـ اومد من ک کارمو از دستـ دادم ینی دادیمـ 😭😭 خووو نگاه ساعت کردمـ ۷ بود من ساعت 1 باید برمـ دانشگاهـ.... ام... ام... الان چطوریع... نگاه می چا و
جونا ک داشتن گریه میکردن کردم با عجله رفتم پیشه شون ی ذره ارومشون کردم ک دیدم خون رو سر می چاس چشام شد قد چشای قورباغع.....
The girl I bon’t like
پارت8
سانهی:
اب دهنمو قورتیدمـ و گفتمـ چ مرگتهـ اونم اومد نزدیکـ و گفت:
_ ت دهات شما ایینحوری بیدار میکننـ... حیوونــــــــ(با داد )
+اولا حیوون جد و اباده نداشتته دوما ک ساعت 8 کیـ خوابهـ؟؟؟
اومد جلو و سینی از دستمـ گرفت و کذاشت رو میز و از عصبانیت سرخ بود... و منم خواستمـ برم بیرون ک یقه لباسمو از پشت با دو انگشتش گرفت و کشیـد و افتادم ت بغلش امو اون منو برگردوند و چسبوندتم ب دیوار و گفت:
_دوست داری تلافی کنمــــ؟؟؟!!! هاععععـــــــ (بازم با داد )
بعد یقمو از جلو گرفت و گفت:
_بد بختـ میفهمی من کیمـ؟؟.... میخوای بدبختت ترت کنمـ میخوای ی بچه بندازم رو پات و ولت کنم؟؟؟!!!...هاععععع؟؟؟
چشامو بستمو صورتمو ت خودمـ جمع کردمو اشکام سرازیر شد مسابقه داشتنـ انگاریعـ ارعـ راستـ میگهـ بد بختمـ بد بختمـ ام... اون حق ندارعـ اینحوری با من حرف بزنهـ...
یقمو جسبید و صورتشو اورد جلوعـ و نزدیک ترع شد و لباشو برای چشیدن لبام اماده میکرد ام منم تقلا میکردو میگفتم:
+نمــــــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــخـــــوام ولم کن ....
ول اون دس بر نمیداشت اینقدر تقلا کردم تا ول کرد و منم سریع رفتمـ پایینـ.....
رزان:
صب با ی حالت پل دردی پاشدمـ اصلا حوصله نداشتمـ برم سر کار... هع یادمـ اومد من ک کارمو از دستـ دادم ینی دادیمـ 😭😭 خووو نگاه ساعت کردمـ ۷ بود من ساعت 1 باید برمـ دانشگاهـ.... ام... ام... الان چطوریع... نگاه می چا و
جونا ک داشتن گریه میکردن کردم با عجله رفتم پیشه شون ی ذره ارومشون کردم ک دیدم خون رو سر می چاس چشام شد قد چشای قورباغع.....
۳.۷k
۱۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.