فیک:
فیک:
The girl I bon’t like
پارت۱٠:
رزان:
می چا گفت:
_کین؟؟
+بنگتن بویز یا بی تی....
همون مو بنفشه ک الان دقت کردمـ دیدمش گفت:
_اسـ... بی تی اسـ هستیمـ...
می چا _ نگاش کرد و گفت:
_نگاه موهاش مث دمپایی های خرگوشیه منهـ...!!!(😂)
+ اعـ....
اچا _عه.... خعلیعمـ....قشنگه...فشنمـ... هع...(با ذوق)
همشون داشتن میخندیدنـ... به ما نگاه ناراحت و نگرانمو دادمـ ب سمت در... بعد لب تر کردو و گفت:
_بفرمایینــــــ....
بعد با اچا رفتم ب سمت یکی از اتاقا رفتیم و بهش گفتم:
+اچا من میرمـ پی پیدا کردن کار ت بشین کناره بچه هاع باشه؟!
_اما نمیشه ک...
انگشت اشارمو گذارشتمـ رو لبشو گفتم:
_ هیچی نگوووو...
و از اتاق اومدمـ بیرونـ دخترا ت اشپز خونه بودنـ و اونامـ نشسته بودنـ رو مبل و اسکن میکردن خونرو ام دیه ماسک و دم دسگاشونو کنده بودن نیم نگاهی بهشون کردمـ یکیشون میگفت:
_ جین میگوعمـ خبری از شوگا خنگ نشد؟؟
خواستمـ برم ت راهرو خروجی ک یکیشون گفت:
_ کجا میرین این موقع صبح تنهایی؟!؟....
بزگشتمـ نگاش کردم ی لبخند رو لبش بود ک چال گونش معلوم بود... گفتم:
+همیشه تنهام... دارم میرمـ سرکار....
_مگ راهتون میده سرکار صاحب کارتون؟!؟!
+ نمیدونم باید برمـ بپرسم ازش...!!!
_نمیخواد تقصیر شوگاس پس نمیخواد برین اونجا.....
+ببخشید ام... من مجبورمـ کار کنمـ...
_ام... با منت کشیدن؟؟؟...
+ وقتی از قشر پایین باشی همینه...!!
_ چ ربطی ب قشر پایین دارع اصلا من خودمـ میبرمتون سرکار... لطفا بیاین ی دقیقع بشینین...
نگاهیبهش کردمـ و رفتم رو بروش نشستمـ و روی ی صندلی چوبی و بعد از چند لحظه بچه یکم چایی و شیرینی برای پذیرایی اوردن و کنارع من نشستن همونی ک بم گفت بود بیام بشینم گفت:
_میخوام خیلی راحت باشین باهامون.... من نا مجونم نگاش کردم و رو ب کناریش ک خیلی بانمک بـود گفت؛
_جین...!
یکی دیه بود ک لبخند میزد گفت:
_ جی هوپ یا هوسوکـ
بعدی هوسوک ک داشت با دکمه لباسش ور میرفت رو بهش گفت:
_وی یا تهیونگــ...
پسرع وی یهو گفت:
_هاع.... بعد یه لبخند زد و گفت:
_اوجبخنمـ....
دستشو دراز کرد ک من بلند شدم و خندیدمو دستشو گرفتم سرد بود گفتم:
+سردتونه؟!؟!
وی _نه بابا....
+دستت سرده بزار شومینه رو نگاه کنمــــ... رفتم اصن روشن نبود اروم روشن کردمو و تا ته کردمش و باز نشستمـ سر جامـ...و نامجون ادامه رو ب یه پسر گفت:
_جونگ کوک....
و رو ب ی پسرع مو صورتی ک لپاشو باد کرده بود و سرش پایین بود گفت؛
_جیمینـ....
جیمینــ چ اسمـ قشنگیـ.... سرشو گرفت بالا لپاش هنو باد بود و بادشو خالی کرد و گفت:
_خوبـــــــــ حالعــــ چع...کنیمعــــــــ؟؟؟بریمـ پیشولیمو بزنیمــــــ....
از این حرفزدن کیوتش خوشمـ اومد و بعد نامجون گفت:
_اینو راهمون نمیدهـــــ
جیمین_چرا میدع.... من شوگولی میشناسمعــــ چیم چیمشو ایذت نمیکنعــ....
The girl I bon’t like
پارت۱٠:
رزان:
می چا گفت:
_کین؟؟
+بنگتن بویز یا بی تی....
همون مو بنفشه ک الان دقت کردمـ دیدمش گفت:
_اسـ... بی تی اسـ هستیمـ...
می چا _ نگاش کرد و گفت:
_نگاه موهاش مث دمپایی های خرگوشیه منهـ...!!!(😂)
+ اعـ....
اچا _عه.... خعلیعمـ....قشنگه...فشنمـ... هع...(با ذوق)
همشون داشتن میخندیدنـ... به ما نگاه ناراحت و نگرانمو دادمـ ب سمت در... بعد لب تر کردو و گفت:
_بفرمایینــــــ....
بعد با اچا رفتم ب سمت یکی از اتاقا رفتیم و بهش گفتم:
+اچا من میرمـ پی پیدا کردن کار ت بشین کناره بچه هاع باشه؟!
_اما نمیشه ک...
انگشت اشارمو گذارشتمـ رو لبشو گفتم:
_ هیچی نگوووو...
و از اتاق اومدمـ بیرونـ دخترا ت اشپز خونه بودنـ و اونامـ نشسته بودنـ رو مبل و اسکن میکردن خونرو ام دیه ماسک و دم دسگاشونو کنده بودن نیم نگاهی بهشون کردمـ یکیشون میگفت:
_ جین میگوعمـ خبری از شوگا خنگ نشد؟؟
خواستمـ برم ت راهرو خروجی ک یکیشون گفت:
_ کجا میرین این موقع صبح تنهایی؟!؟....
بزگشتمـ نگاش کردم ی لبخند رو لبش بود ک چال گونش معلوم بود... گفتم:
+همیشه تنهام... دارم میرمـ سرکار....
_مگ راهتون میده سرکار صاحب کارتون؟!؟!
+ نمیدونم باید برمـ بپرسم ازش...!!!
_نمیخواد تقصیر شوگاس پس نمیخواد برین اونجا.....
+ببخشید ام... من مجبورمـ کار کنمـ...
_ام... با منت کشیدن؟؟؟...
+ وقتی از قشر پایین باشی همینه...!!
_ چ ربطی ب قشر پایین دارع اصلا من خودمـ میبرمتون سرکار... لطفا بیاین ی دقیقع بشینین...
نگاهیبهش کردمـ و رفتم رو بروش نشستمـ و روی ی صندلی چوبی و بعد از چند لحظه بچه یکم چایی و شیرینی برای پذیرایی اوردن و کنارع من نشستن همونی ک بم گفت بود بیام بشینم گفت:
_میخوام خیلی راحت باشین باهامون.... من نا مجونم نگاش کردم و رو ب کناریش ک خیلی بانمک بـود گفت؛
_جین...!
یکی دیه بود ک لبخند میزد گفت:
_ جی هوپ یا هوسوکـ
بعدی هوسوک ک داشت با دکمه لباسش ور میرفت رو بهش گفت:
_وی یا تهیونگــ...
پسرع وی یهو گفت:
_هاع.... بعد یه لبخند زد و گفت:
_اوجبخنمـ....
دستشو دراز کرد ک من بلند شدم و خندیدمو دستشو گرفتم سرد بود گفتم:
+سردتونه؟!؟!
وی _نه بابا....
+دستت سرده بزار شومینه رو نگاه کنمــــ... رفتم اصن روشن نبود اروم روشن کردمو و تا ته کردمش و باز نشستمـ سر جامـ...و نامجون ادامه رو ب یه پسر گفت:
_جونگ کوک....
و رو ب ی پسرع مو صورتی ک لپاشو باد کرده بود و سرش پایین بود گفت؛
_جیمینـ....
جیمینــ چ اسمـ قشنگیـ.... سرشو گرفت بالا لپاش هنو باد بود و بادشو خالی کرد و گفت:
_خوبـــــــــ حالعــــ چع...کنیمعــــــــ؟؟؟بریمـ پیشولیمو بزنیمــــــ....
از این حرفزدن کیوتش خوشمـ اومد و بعد نامجون گفت:
_اینو راهمون نمیدهـــــ
جیمین_چرا میدع.... من شوگولی میشناسمعــــ چیم چیمشو ایذت نمیکنعــ....
۶.۸k
۱۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.