دلبر مغرور من

˼‌ دلبر مغرور من ˹

#پارت4
...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

بازم حرفای همیشه ازدواجشون !

خسته بودم میدونستم این اتفاق هر چقدرم من مخالفت کنم رخ میده پس ترجیح دادم خودمو خسته تر از این نکنم بلند شدم و گفتم: من مشکلی ندارم و به سمت طبقه بالا حرکت کردم
مامانم حق داشت زندگی کنه،جلوی ایینه وایسادم چشام از گریه زیاد پف کرده بود سر درد بدی داشتم با فکر اینکه فردا با سیاوش کلاس داشتم برق از سرم پرید اما یادم اومد که فردا شب عروسیشه اخ عروسیش عروسی عشقم عروسی عشقم که عروسش من نیستم فردا شب دیگه برای همیشه سیاوش رو از دست میدادم و این دیونه کننده بود

دلم میخاست جیغ بکشم دلم میخاست خودمو خلاص کنم فکرای توی سرمو کنار زدم اشکامو پاک کردم و بدون عوض کردن لباسم روی تخت دراز کشیدم و هندزفریم رو تو گوشم گذاشتم همون اهنگی که سیاوش خیلی دوست داشت رو پلی کردم🙂💔

با اهنگ زمزمه میکردم که نفهمیدم کی صبح شد و من حتی یک دقیقه هم نخوابیدم خواستم بلند بشم و برم دانشگاه اما با یاد اینکه سیاوش نمیاد ذوقی نداشتم هر روز به بهونه دیدن سیاوش بود که به دانشگاه میرفتم اما حالا چی..
دیدگاه ها (۲)

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت5...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت6...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت3...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

˼‌ دلبر مغرور من ˹#پارت2...♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....♥️....

دوباره زلزله اومد و من استرس دارم

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط