عشقغیرممکن

#عشق‌غیر‌ممکن💘

#پارت30

یاسمین : چاره ی نداشتم نمیخواستم از دستت بدم خیلی دوست دارم من

اونور : اما من ازت متنفرمم

یاسمین : اونور منو ببخش

اونور : بهم دروغ گفتی بعد یازگی رو دزدیدی بعد میگی ببخشمت

یاسمین : اونور ملاقتم میایی؟

اونور : چی میگی یاسمین من ازت متنفرمم امیدوارم توی زندان بپوسی

یاسمین : اونور

اونور : ساکتت ، نمیخام صداتو بشنوم
بچت هم میبرم پیش باباش

دیگه هیچ حرفی نزدم و از اتاق رفتم بیرون تاکسی گرفتم رفتم بیمارستان
یازگیم هنوز بیدار نشده بود اگه براش اتفاقی بیوفه من زنده نمیمونم

#یک_ماه_بعد

یک ماه گذشته بود یازگی هنوز بهوش نیومده بود خیلی دلم براش تنگ شده
لبخندش:)
صورت قشنگش:)
چشماش:)
وقتی حرف میزنه و میخنده:)
صدای زیباش ک‌ میگه عشقم:)
سرم بین دوتا دستام بود ک صدای پا میومد سرمو بلند کردم دیدم دکتر ها و پرستار ها تند تند میرن سمت اتاق یازگی

اونور : چیشده یکی یه چیزی بگه؟

پرستار : ممکنه بیمار رو از دست بدیم

اونور : ن ن ن یازگی جایی نمیره نمیتونه بره ما کلی ارزو داریم

یازگی عشق زیبای من تنهام نزار:/
دکتر ها همش داشتن بهش شوک وارد میکردن دیگه نا امید شده بودن دستگاه رو گذاشتن رفتم داخل و دست یازگی رو گرفتم

اونور : عشقم بیدار شو بهم قول دادی ولم نکنی
بی تو نمیتونم زنده بمونم
هنوز کلی ارزو داشتیم قرار بود ازدواج کنیم اسم بچمون رو بزاریم سلین
یازگیم بیدار شو بهم بگو عشقم قول میدم دیگه ولت نکنم

داشتم گریه میکردم که .....
دیدگاه ها (۵)

#عشق‌غیر‌ممکن💘#پارت31داشتم گریه میکردم ک یازگی برگشت نبضش بر...

پیجش خیلی خوبه یه سر بهش بزنید حتماًhttps://wisgoon.com/hose...

#عشق‌غیر‌ممکن💘#پارت20#یاسمیناه اه یازگی لعنتی چرا توی همون ت...

#عشق‌غیر‌ممکن💘#پارت17#چهار_سال_بعد#اونورچهار سال از رفتن یاز...

پارت ۱۹ فیک دور اما آشنا

قاصدک کوچولوی من💔🥀پارت ۳ویو تهیونگ: خیلی حالم بد شد وقتی توی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط