در پسِ دیوارهای سنگیِ حماسههای منهمه آفتابــ ها غروبــ کردهانـد.این سوـی دیوار، زنـی با پُتکـِ بیتلاشاشــ تنهاستــ،به دستـ های خـود مـینـگردو دستـ هایـش از امـید و عشـق و آینـــدهـ تهیستــ×..