«مافیای خشن من »
«مافیای خشن من »
پارت ⁸🍷🫀
با صدای یونگی بیدار شدم و خودمو به خواب زدم بعد اینکه حرفاش رو زد گفتم : چرا نزاشتی بمیرم
که برگشت و بهم نگاه کرد و منم چشمامو باز کردم
_تو بیدار بودی
ا.ت : آره مهم نیست هیچ کسی منو دوست نداره
_ممنون که درک میکنی .... آها راستی شب مهمونی داریم همه مافیا ها میان اگه حوصله داشتی بیا و به الکس بگو ببرتت خرید
ا.ت : نه نمیخواد خودم لباس دارم
_اوکی
و از اتاق رفت بیرون منم سرم رو از دستم کشیدم که دوباره اومد تو اتاق و دید داره از دستم خون میاد و پشت سرش یک پسر جذاب وارد شد
_چه غلطی کردی (داد)
~ آروم باش یونگی
ا.ت : سرمو کندم (قیافش اینطوریه 🥺 )
~ یونگی این دختره خیلی کیوته
و من پاشدم و رفتم بیرون از اتاق که اون پسره اومد کنارم
~خانم زیبا میشه دستتون رو تمیز کنم
ا.ت : باشه چون تو پسر خوبی هستی
~ باعث افتخاره ملکه زیبایی
که صدای یونگی اومد
_انقدر باش لاس نزن (سرد خشک )
~من لاس نزدم
_اره جون عمت
و از کنارم رد شد
منم رفتم پایین که یک زن مسن اومد سمتم
آجوما : سلام خانوم بیاید اتاقتون رو بهتون نشون بدم
و وارد یک اتاق با تم مشکی شدیم منم چمدونم رو آورد تو اتاق که بخیه دستم به شدت درد گرفت و جیغ آرومی کشیدم ولی مطمعنم یونگی شنیده
که یهو در باز شد و یونگی اومد سمتم
_حالت خوبه (نگران )
ا.ت : آره
که چشمش به خون رو دستم افتاد
_دختره حواس پرت
ا.ت : ببخشید
_بهت بگم توی مهمونی زیاده روی نمیکنی
ا.ت : باشه بابا ...
با دستمال خون رو دستم رو پاک کرد و رفت بیرون منم آماده شدم یک لباس مشکی و باز انتخاب کردم که یونگی حرصش بگیره و آرایش کردم و گردنبندم رو انداختم و از در اتاق خارج شدم به پایین پله ها نگاه کردم پر از مهمون بود
پس رفتم پایین از پله ها که یونگی یک نگاهی بهم انداخت و عصبی شد منم که داشتم میرفتم نوشیدنی بردارم که یکی دستم رو گرفت اون ....هیونجین بود
&سلام بیبی
ا.ت : سلام عزیزم
و حظور یک نفر دیگه رو حس کردم و رومو برگردوندم اون بنگ چان بود
پریدم بغلش و بغلم کرد
(علامت بنگ چان ٫ )
٫ سلام دختر کوچولوم .. تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت : خیلی طولانیه بخوام بگم
که یونگی اومد
_سلام آقای کریستوفر (عصبی )
٫سلام مین یونگی
منم به خودم اومدم و از بغلش دراومدم
_چیکاره ا.تی
٫ به تو چه
_به اعنوان صاحبش میتونم بپرسم
&دهنتو ببند مین
که بنگ چان دستم رو کشید و من جیغم هوا رفت
که برگشت سمتم
٫ چیشده دستت ..تو خود.کشی کردی (داد )
ا.ت : بس کن بنگ چان
و رفتم سمت میز و ویسکی برداشتم و سرکشیدم
۱پیک
۲ پیک
.....
۹ پیک
که خواستم این یکی هم سر بکشم یونگی از گرفتم
_مثلا گفتم زیاده روی نکن
ا.ت : حتما الان میخوای دوباره بزنی تو گوشم ، بزن راحت باش
_ا.ت بس کن
ا.ت : تو بس کن مین
(ادامه پارت بعد )
پارت ⁸🍷🫀
با صدای یونگی بیدار شدم و خودمو به خواب زدم بعد اینکه حرفاش رو زد گفتم : چرا نزاشتی بمیرم
که برگشت و بهم نگاه کرد و منم چشمامو باز کردم
_تو بیدار بودی
ا.ت : آره مهم نیست هیچ کسی منو دوست نداره
_ممنون که درک میکنی .... آها راستی شب مهمونی داریم همه مافیا ها میان اگه حوصله داشتی بیا و به الکس بگو ببرتت خرید
ا.ت : نه نمیخواد خودم لباس دارم
_اوکی
و از اتاق رفت بیرون منم سرم رو از دستم کشیدم که دوباره اومد تو اتاق و دید داره از دستم خون میاد و پشت سرش یک پسر جذاب وارد شد
_چه غلطی کردی (داد)
~ آروم باش یونگی
ا.ت : سرمو کندم (قیافش اینطوریه 🥺 )
~ یونگی این دختره خیلی کیوته
و من پاشدم و رفتم بیرون از اتاق که اون پسره اومد کنارم
~خانم زیبا میشه دستتون رو تمیز کنم
ا.ت : باشه چون تو پسر خوبی هستی
~ باعث افتخاره ملکه زیبایی
که صدای یونگی اومد
_انقدر باش لاس نزن (سرد خشک )
~من لاس نزدم
_اره جون عمت
و از کنارم رد شد
منم رفتم پایین که یک زن مسن اومد سمتم
آجوما : سلام خانوم بیاید اتاقتون رو بهتون نشون بدم
و وارد یک اتاق با تم مشکی شدیم منم چمدونم رو آورد تو اتاق که بخیه دستم به شدت درد گرفت و جیغ آرومی کشیدم ولی مطمعنم یونگی شنیده
که یهو در باز شد و یونگی اومد سمتم
_حالت خوبه (نگران )
ا.ت : آره
که چشمش به خون رو دستم افتاد
_دختره حواس پرت
ا.ت : ببخشید
_بهت بگم توی مهمونی زیاده روی نمیکنی
ا.ت : باشه بابا ...
با دستمال خون رو دستم رو پاک کرد و رفت بیرون منم آماده شدم یک لباس مشکی و باز انتخاب کردم که یونگی حرصش بگیره و آرایش کردم و گردنبندم رو انداختم و از در اتاق خارج شدم به پایین پله ها نگاه کردم پر از مهمون بود
پس رفتم پایین از پله ها که یونگی یک نگاهی بهم انداخت و عصبی شد منم که داشتم میرفتم نوشیدنی بردارم که یکی دستم رو گرفت اون ....هیونجین بود
&سلام بیبی
ا.ت : سلام عزیزم
و حظور یک نفر دیگه رو حس کردم و رومو برگردوندم اون بنگ چان بود
پریدم بغلش و بغلم کرد
(علامت بنگ چان ٫ )
٫ سلام دختر کوچولوم .. تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت : خیلی طولانیه بخوام بگم
که یونگی اومد
_سلام آقای کریستوفر (عصبی )
٫سلام مین یونگی
منم به خودم اومدم و از بغلش دراومدم
_چیکاره ا.تی
٫ به تو چه
_به اعنوان صاحبش میتونم بپرسم
&دهنتو ببند مین
که بنگ چان دستم رو کشید و من جیغم هوا رفت
که برگشت سمتم
٫ چیشده دستت ..تو خود.کشی کردی (داد )
ا.ت : بس کن بنگ چان
و رفتم سمت میز و ویسکی برداشتم و سرکشیدم
۱پیک
۲ پیک
.....
۹ پیک
که خواستم این یکی هم سر بکشم یونگی از گرفتم
_مثلا گفتم زیاده روی نکن
ا.ت : حتما الان میخوای دوباره بزنی تو گوشم ، بزن راحت باش
_ا.ت بس کن
ا.ت : تو بس کن مین
(ادامه پارت بعد )
۴.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.