به نام عشق کاملا دلی
#به_نام_عشق #کاملا_دلی
در نبودت، عشق را از دیگران گدایی می کنم.
لنگ کمی محبتم. با سلامِ نا خواسته ی یک رهگذر بال در
می آورم و وقتی کسی نگاهی مهربان خرجم می کند، دیگر در آسمان ها سیر می کنم.
در نبودت، عشق را از دیگران گدایی می کنم.
آنها ولی بی رحمانه از کنارم عبور می کنند. بعضی ها گاهی، خرده محبت هایشان را جلویم پرت می کنند. من اما این را توهین تلقی کرده و آنجا را ترک می کنم و بعضی اوقات با اینکه می دانم توهین است، با بیچارگی تمام خم می شوم و از کف خیابانِ گذر خرده محبت ها را جمع می کنم؛ آخر می دانی زندگی خرج دارد دیگر! آدم بدون محبت می میرد.
در نهایت اما وقتی که قلک عشقم را می شکنم به جز تکه های قلبم چیزی عایدم نمی شود؛ یعنی اینکه خالی است مثل عشقم، پاکِ پاک!
انسان هم موجود عجیبی است؛ گویی بدون دیگری نمی تواند زندگی کند. درست مثل یک "انگل".
البته این تعریفی بی رحمانه و مضحک از "عشق" است.
عاشق فرق هایی اساسی با یک "انگل" دارد(!) که هر چه فکر می کنم چیزی به ذهنم نمی رسد!
شاید دلیلش این است که مدت ها عاشق نبوده ام.
بگذریم...
یک سوال! تو ذاتاً بی رحمی یا که چه؟
آخر این جا همه دلشان به حالم می سوزد و ترحم می ورزند جز تو. البته تعجبی هم ندارد شاید فریاد هایم به گوشَت نمی رسد. شاید تو زیادی دوری، شاید هم زیادی نزدیک یا که چه؟
می دانی(؟) شاید یکی از فرق های بدیهی "عاشق" با "انگل" در روش زندگیشان است. "انگل"ها معمولا برایشان مهم نیست عاشق که هستند. فقط عاشق می شوند تا زنده بمانند.
اما "عاشق" تنها عاشق "تو" می شود؛ فقط یک "تو"!
در نبودت، عشق را از دیگران گدایی می کنم.
اما آنها حتی نمی دانند که "عشق" چیست!
هیچی دیگر! همین...
#حسن_اسدی_فرد
در نبودت، عشق را از دیگران گدایی می کنم.
لنگ کمی محبتم. با سلامِ نا خواسته ی یک رهگذر بال در
می آورم و وقتی کسی نگاهی مهربان خرجم می کند، دیگر در آسمان ها سیر می کنم.
در نبودت، عشق را از دیگران گدایی می کنم.
آنها ولی بی رحمانه از کنارم عبور می کنند. بعضی ها گاهی، خرده محبت هایشان را جلویم پرت می کنند. من اما این را توهین تلقی کرده و آنجا را ترک می کنم و بعضی اوقات با اینکه می دانم توهین است، با بیچارگی تمام خم می شوم و از کف خیابانِ گذر خرده محبت ها را جمع می کنم؛ آخر می دانی زندگی خرج دارد دیگر! آدم بدون محبت می میرد.
در نهایت اما وقتی که قلک عشقم را می شکنم به جز تکه های قلبم چیزی عایدم نمی شود؛ یعنی اینکه خالی است مثل عشقم، پاکِ پاک!
انسان هم موجود عجیبی است؛ گویی بدون دیگری نمی تواند زندگی کند. درست مثل یک "انگل".
البته این تعریفی بی رحمانه و مضحک از "عشق" است.
عاشق فرق هایی اساسی با یک "انگل" دارد(!) که هر چه فکر می کنم چیزی به ذهنم نمی رسد!
شاید دلیلش این است که مدت ها عاشق نبوده ام.
بگذریم...
یک سوال! تو ذاتاً بی رحمی یا که چه؟
آخر این جا همه دلشان به حالم می سوزد و ترحم می ورزند جز تو. البته تعجبی هم ندارد شاید فریاد هایم به گوشَت نمی رسد. شاید تو زیادی دوری، شاید هم زیادی نزدیک یا که چه؟
می دانی(؟) شاید یکی از فرق های بدیهی "عاشق" با "انگل" در روش زندگیشان است. "انگل"ها معمولا برایشان مهم نیست عاشق که هستند. فقط عاشق می شوند تا زنده بمانند.
اما "عاشق" تنها عاشق "تو" می شود؛ فقط یک "تو"!
در نبودت، عشق را از دیگران گدایی می کنم.
اما آنها حتی نمی دانند که "عشق" چیست!
هیچی دیگر! همین...
#حسن_اسدی_فرد
۸۲.۷k
۲۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.