پاییز نامه پارت پنجم
#پاییز_نامه #پارت_پنجم
به نام او...
...این روزها چه قدر شبیه پاییز شده ای و من، عاشق پاییزم.
پاییز با "مهر" شروع می شود ولی نه با مهر(!)لااقل برای من:(
مهر نشان از بی وفایی تو دارد و نشان از بد اقبالی من. بار ها امتحان کرده ام. بد بیاری های بی تو، گویی تمامی ندارد. اما من دیگر عادت کرده ام به این بد بیاری ها، به این باختن ها و نرسیدن ها. ترک عادت هم که می دانی(؟) موجب مرض است.
مرضی که درمانش فقط تویی. باران اما، تنها مُسکن است و یاد تو نیز.
من...
من همیشه به یاد تو هستم؛ نم باران بهانه است!
مرا ببخش! زمان را نمی توانم برای رسیدن به تو متوقف کنم. مهر با همه ی بی مهری هایش دارد به پایان می رسد و من فقط نظاره گرَم. حال، آبان است که از راه می رسد و یکه تازی می کند.
و آبان جولانگاه پاییز است:/
عاشقان از این ماهِ دلگیر، کم ضربه نخورده اند. زخم هایی که آبان به جان بی جانم زده را، هنوز به یادگار دارم. آری! درست شنیدی:"جانِ بی جان"
جان به چه دردم می خورد وقتی که جانان هست ولی نزد من نیست. برای زندگی هم کور سویی امید کافیست. هان! درست فهمیدی:"در بی مرامی هایت روزگار می گذرانم"
می گذرد و می گذرد...
روزگار را می گویم. پس چه؟ می خواستی نگذرد؟
زمان که منتظر من و تو نمی ماند!
روزگار "آبان" دارد ولی "آرام" ندارد. با کسی هم شوخی ندارد. یک به یکِ ثانیه ها از دم تیغ تیز عقربه ها می گذرند، کسی هم ککش نمی گزد.
"آبان" ماه خوبی است. فقط کمی دلگیر است.
اما ماه خوبی است! کمی لجباز است.
اما ماه خوبی است! کمی خشن است.
اما ماه خوبی است!
ولی در کل، لعنت به آبان!
آخر تو که خوب تری. تو که ماه تری؛ پس چرا آبان؟
تا "تو" هستی، چرا "آبان"؟
باید دید، "آذر" چه در چنته دارد...
#حسن_اسدی_فرد #پاییز_98
به نام او...
...این روزها چه قدر شبیه پاییز شده ای و من، عاشق پاییزم.
پاییز با "مهر" شروع می شود ولی نه با مهر(!)لااقل برای من:(
مهر نشان از بی وفایی تو دارد و نشان از بد اقبالی من. بار ها امتحان کرده ام. بد بیاری های بی تو، گویی تمامی ندارد. اما من دیگر عادت کرده ام به این بد بیاری ها، به این باختن ها و نرسیدن ها. ترک عادت هم که می دانی(؟) موجب مرض است.
مرضی که درمانش فقط تویی. باران اما، تنها مُسکن است و یاد تو نیز.
من...
من همیشه به یاد تو هستم؛ نم باران بهانه است!
مرا ببخش! زمان را نمی توانم برای رسیدن به تو متوقف کنم. مهر با همه ی بی مهری هایش دارد به پایان می رسد و من فقط نظاره گرَم. حال، آبان است که از راه می رسد و یکه تازی می کند.
و آبان جولانگاه پاییز است:/
عاشقان از این ماهِ دلگیر، کم ضربه نخورده اند. زخم هایی که آبان به جان بی جانم زده را، هنوز به یادگار دارم. آری! درست شنیدی:"جانِ بی جان"
جان به چه دردم می خورد وقتی که جانان هست ولی نزد من نیست. برای زندگی هم کور سویی امید کافیست. هان! درست فهمیدی:"در بی مرامی هایت روزگار می گذرانم"
می گذرد و می گذرد...
روزگار را می گویم. پس چه؟ می خواستی نگذرد؟
زمان که منتظر من و تو نمی ماند!
روزگار "آبان" دارد ولی "آرام" ندارد. با کسی هم شوخی ندارد. یک به یکِ ثانیه ها از دم تیغ تیز عقربه ها می گذرند، کسی هم ککش نمی گزد.
"آبان" ماه خوبی است. فقط کمی دلگیر است.
اما ماه خوبی است! کمی لجباز است.
اما ماه خوبی است! کمی خشن است.
اما ماه خوبی است!
ولی در کل، لعنت به آبان!
آخر تو که خوب تری. تو که ماه تری؛ پس چرا آبان؟
تا "تو" هستی، چرا "آبان"؟
باید دید، "آذر" چه در چنته دارد...
#حسن_اسدی_فرد #پاییز_98
۱۶.۵k
۰۳ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.