نامحسوس پارت
نامحسوس پارت۱-
ویوا.ت°
بازم اون کابوسو دیدم یه کابوس وحشتناک البته دیگه عادتم شده بود چون هرشب اون کابوسو می دیدم چندبار چشامو باز و بسته کردم پوفی از کلافگی کشیدم بعد از روی تخت از حالت تراز کشیده به حالت نشسته شدم به ساعت نگاه کردم ساعت حدود ۸:۳۴ رو نشون میداد(من:سیسیمون صحرخیزه.ا.ت:خفععع) تا خواستم بلند شم یه صدای بلند شنیدم مثل صدای شکسته شدن لیوان یا بشقاب بود ترسیدم نفهمیدم چطوری خودمو تا آشپزخونه رسوندم تا توی آشپزخونه رو دیدم نمی دونم باید میخندیدم یا عصبانی میشدم برادر شاسکول عزیزم دوباره دست گل به آب داده بود
ا.ت:کایییییی دوباره چیکار کردی مگه بهت نگفتم دیگه به آشپزخونه نزدیک نشو
(یه توضیح ریزی بدم اینجا همانطور که میدونید ا.ت همراه با کای دانشجوی رشته موسیقین و دانشگاهشون تو سئول هستش ولی پدرومادرشون تو بوسان زندگی میکنن)
ویوا.ت°
بازم اون کابوسو دیدم یه کابوس وحشتناک البته دیگه عادتم شده بود چون هرشب اون کابوسو می دیدم چندبار چشامو باز و بسته کردم پوفی از کلافگی کشیدم بعد از روی تخت از حالت تراز کشیده به حالت نشسته شدم به ساعت نگاه کردم ساعت حدود ۸:۳۴ رو نشون میداد(من:سیسیمون صحرخیزه.ا.ت:خفععع) تا خواستم بلند شم یه صدای بلند شنیدم مثل صدای شکسته شدن لیوان یا بشقاب بود ترسیدم نفهمیدم چطوری خودمو تا آشپزخونه رسوندم تا توی آشپزخونه رو دیدم نمی دونم باید میخندیدم یا عصبانی میشدم برادر شاسکول عزیزم دوباره دست گل به آب داده بود
ا.ت:کایییییی دوباره چیکار کردی مگه بهت نگفتم دیگه به آشپزخونه نزدیک نشو
(یه توضیح ریزی بدم اینجا همانطور که میدونید ا.ت همراه با کای دانشجوی رشته موسیقین و دانشگاهشون تو سئول هستش ولی پدرومادرشون تو بوسان زندگی میکنن)
- ۶۴
- ۱۰ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط