کوک با لبخند نرم و آرامشبخش گفت
کوک با لبخند نرم و آرامشبخش گفت:
– فقط میخوام باهات نزدیکتر باشم… با هم، مثل همیشه، اما امشب… یه قدم فراتر.
بورام نفسش رو گرفت، نگاهش به چشمهای کوک دوخته شد و حس کرد که تمام دنیا فقط اونهاست. کوک آروم دستش رو روی شونه بورام گذاشت و زمزمه کرد:
– نگران نباش… همه چیز آرام و با عشق پیش میره…
آن شب، پر از لبخندهای خجالتزده، لمسهای کوتاه و گرمای بغل، عاشقانه و صمیمی گذشت؛ جایی که فقط اونها بودند و قلبهای تندشون که با هم یکی شده بود.
کوک: امشب کاری میکنم هر بار اسممو صدا بزنی .
بورام: لطفا نه..
کوک: میدونم باگره ی برای همین اروم انجامش میدم
بورام اروم کوک رو بوسید و کوک با بوسه شروع به در آورد پیرهن و شلوارک بورام کرد.
– فقط میخوام باهات نزدیکتر باشم… با هم، مثل همیشه، اما امشب… یه قدم فراتر.
بورام نفسش رو گرفت، نگاهش به چشمهای کوک دوخته شد و حس کرد که تمام دنیا فقط اونهاست. کوک آروم دستش رو روی شونه بورام گذاشت و زمزمه کرد:
– نگران نباش… همه چیز آرام و با عشق پیش میره…
آن شب، پر از لبخندهای خجالتزده، لمسهای کوتاه و گرمای بغل، عاشقانه و صمیمی گذشت؛ جایی که فقط اونها بودند و قلبهای تندشون که با هم یکی شده بود.
کوک: امشب کاری میکنم هر بار اسممو صدا بزنی .
بورام: لطفا نه..
کوک: میدونم باگره ی برای همین اروم انجامش میدم
بورام اروم کوک رو بوسید و کوک با بوسه شروع به در آورد پیرهن و شلوارک بورام کرد.
- ۴.۴k
- ۱۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط