چند پارتی بونتن پارت ۴✨
چند پارتی بونتن پارت ۴✨
سانزو : خدایش بیامرزد ا.ت از دست رفت
مایکی : احم
مایکی میرود داخل اتاق و درو پشت سرش میبنده
کاکوچو: مایکی الان میخواد چی کار کنه
ریندو : اهم اهم
ران : اینجا چرا سقف داره
سانزو : الله اکبر
کوکو : اِاااا نخود سیاه من برم برش دارم
کاکوچو: به خدا صدایی نمیاد داره چی کار میکنه
که در اتاق باز میشه و مایکی میاد بیرون بدون هیچ حرفی میره
ران : اهم ا.ت زنده ای
ا.ت : ها چی میگی چرا باید مرده باشم
ریندو : کاری باهات نداشت
ا.ت : شماها دیوانه آید اه برید سرم درد گرفت میخاستم فرار کنم به کجا کشید
کاکوچو : دیگه فرار نکن
ا.ت : من غلت بخورم فرار کنم آن سرم رفت
کوکو : من کار داشتم باهاش
ران : آخه تو چی کار داری باهاش
کوکو : کار دارم به تو چه
ا.ت در اتاق
نقشه ی فرار به گوه کشیده شد خب یه کار دیگه هست که می تونم انجام بدم اول با اون کوکو شروع میکنم اون پولداره اه اه خب داشتم میگفتم اتاقش خیلی دور نیست رو همه ی وسایلش و پولاش آب میریزم یاح یاح یاح
ا.ت از لای در بیرون رو نگاه کرد کسی نبود به سمت اتاق کوکو رفت در زد کسی جواب نداد
ا.ت : خوبه داخل نیست
ا.ت کارشون انجام داد و بدو بدو رفت به اتاقش حالا کوکو وارد میشود
کوکو : خب اینم از این برم کارمو انجام بدم کوکو همین که درو باز کرد یک عالمه آب ریخت رو همه چیز انگار سیل اومده باشه
کوکو با تیک عصبی : کی این کاروووووو کردهههههههه که همون لحظه یک ظرف آرد خالی میشه روش ا.ت هم دوربین کار گذاشته بود که فیلم بگیره
ران : راستی کوکو باهات کار داشت....چه اتفاقی افتاده
کوکو : میدونم کار تو بوده
ران : چی میگی
حالا این دوتا افتادن به جون هم
ا.ت : عالی شد بعدی ران هایتانی
ا.ت وارد
اتاق ران میشه و بلند گو جا میزاره
ران میاد داخل اتاق
که صدایی میشنوه
ا.ت است ولی ران نمیدونه کیه : الان دارم میبینمت
ران : فکر کردی ترسیدم
ا.ت : اره چون من قراره سانزو رو با ریندو وصلت بدم
ران : جیییییغغغغغغغغغغغ نههههعهههه
ا.ت : ارع
سانزو وارد اتاق ران میشه چون ران بدجور جیغ کشید
سانزو : چیشده
ران میره اینقدر سانزو رو میزنه....
ا.ت در اتاق
: هر هر اینا چقدر احمقا که مایکی وارد میشه و میبینه
ا.ت : احیانا بهت یادت ندادن در بزنی
مایکی : خیلی پرویی....
و درو پشت سرش قفل میکنه
. الله اکبر نماز خواندیم البته درست یادم نمیاد😁
اینقدر خوبم نمازاتو میخونی 😒😞😁
سانزو : خدایش بیامرزد ا.ت از دست رفت
مایکی : احم
مایکی میرود داخل اتاق و درو پشت سرش میبنده
کاکوچو: مایکی الان میخواد چی کار کنه
ریندو : اهم اهم
ران : اینجا چرا سقف داره
سانزو : الله اکبر
کوکو : اِاااا نخود سیاه من برم برش دارم
کاکوچو: به خدا صدایی نمیاد داره چی کار میکنه
که در اتاق باز میشه و مایکی میاد بیرون بدون هیچ حرفی میره
ران : اهم ا.ت زنده ای
ا.ت : ها چی میگی چرا باید مرده باشم
ریندو : کاری باهات نداشت
ا.ت : شماها دیوانه آید اه برید سرم درد گرفت میخاستم فرار کنم به کجا کشید
کاکوچو : دیگه فرار نکن
ا.ت : من غلت بخورم فرار کنم آن سرم رفت
کوکو : من کار داشتم باهاش
ران : آخه تو چی کار داری باهاش
کوکو : کار دارم به تو چه
ا.ت در اتاق
نقشه ی فرار به گوه کشیده شد خب یه کار دیگه هست که می تونم انجام بدم اول با اون کوکو شروع میکنم اون پولداره اه اه خب داشتم میگفتم اتاقش خیلی دور نیست رو همه ی وسایلش و پولاش آب میریزم یاح یاح یاح
ا.ت از لای در بیرون رو نگاه کرد کسی نبود به سمت اتاق کوکو رفت در زد کسی جواب نداد
ا.ت : خوبه داخل نیست
ا.ت کارشون انجام داد و بدو بدو رفت به اتاقش حالا کوکو وارد میشود
کوکو : خب اینم از این برم کارمو انجام بدم کوکو همین که درو باز کرد یک عالمه آب ریخت رو همه چیز انگار سیل اومده باشه
کوکو با تیک عصبی : کی این کاروووووو کردهههههههه که همون لحظه یک ظرف آرد خالی میشه روش ا.ت هم دوربین کار گذاشته بود که فیلم بگیره
ران : راستی کوکو باهات کار داشت....چه اتفاقی افتاده
کوکو : میدونم کار تو بوده
ران : چی میگی
حالا این دوتا افتادن به جون هم
ا.ت : عالی شد بعدی ران هایتانی
ا.ت وارد
اتاق ران میشه و بلند گو جا میزاره
ران میاد داخل اتاق
که صدایی میشنوه
ا.ت است ولی ران نمیدونه کیه : الان دارم میبینمت
ران : فکر کردی ترسیدم
ا.ت : اره چون من قراره سانزو رو با ریندو وصلت بدم
ران : جیییییغغغغغغغغغغغ نههههعهههه
ا.ت : ارع
سانزو وارد اتاق ران میشه چون ران بدجور جیغ کشید
سانزو : چیشده
ران میره اینقدر سانزو رو میزنه....
ا.ت در اتاق
: هر هر اینا چقدر احمقا که مایکی وارد میشه و میبینه
ا.ت : احیانا بهت یادت ندادن در بزنی
مایکی : خیلی پرویی....
و درو پشت سرش قفل میکنه
. الله اکبر نماز خواندیم البته درست یادم نمیاد😁
اینقدر خوبم نمازاتو میخونی 😒😞😁
۱۳.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.