تک پارتی JK
تک پارتی JK
موضوع:وقتی میخواد عشقش رو بهت بگه
(عضو هشتمی )
ویو ا/ت
امروز با صدای زنگ گوشیم بیدار شدن دیدن لینا بود جوابش رو دادم .(لینا صمیمی ترین دوست ا/ت هست که اعضا میشناسنش )
*مکالمه *
ا/ت:بنال
لینا :سلام ا/ت شب میای شام بریم بیرون نه نداریم اجباری ست قشنگ ترین لبایت رو بپوش یاهت ۸ آماده باش میام دنبالت
(لینا تلفن رو قطع کرد )
ویو ا/ت
مجبور شدم پیشنهاد لینا ر. قبول کنگچون راه دیگه ای برام نذاشته زود اوففف اصلا حوصله شو ندارم از جام پاشدن و رفتم دستشویی و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم رفتم پایین صبحانه رو آماده کردم و خوردن هنوز خسته بودم یکم با گوشیم ور رفتم و خوابم برد
ساعت ۶:۳۰
از خواب بیدار شدم ساعت شش و نیم بود رفتم ب ای شب یه دوش فتم و حاصر شدم یه لباس کوتاه و مشکی پوشیدن و یه آرایش ملایم کردم و ساعت تقریبا هفت و نیم بود نشستم تا لینا بیاد
ویو جونگکوک
بع. از مدت ها تمام دل و جرت رو جمع کردم و خواستم به ا/ت بگم که عاشقشم به صمیمی ترین دوست ا/ت یهنی لینا زنگ زدم و با اون و اعضا هماهنگ کردم و امشب ت. رستوران بهش اعتراف می کنم
ساعت ۸
ویوا/ت
لینا آمد دنبالم رفتیم به رستوران چراغ ها خاموش بودن یهوو روشن شدم و جلوم اعصا بودن یهو جونگ کوک آمد و گفت
ا/ت من از وقتی که آمدی یه حسایی بهت داشتم میشه نور زندگی من شی
ویو ا/ت
راستش منک به جونگ کوک یه حسایی داشتم درعین حالی که تعجب کرده بودم گفتم بله و الان ۳ سال از اون ماجرا گذشته و منو جونگ کوک باهم ازدواج کردیم و یه دختر۹ ماهه داریم
موضوع:وقتی میخواد عشقش رو بهت بگه
(عضو هشتمی )
ویو ا/ت
امروز با صدای زنگ گوشیم بیدار شدن دیدن لینا بود جوابش رو دادم .(لینا صمیمی ترین دوست ا/ت هست که اعضا میشناسنش )
*مکالمه *
ا/ت:بنال
لینا :سلام ا/ت شب میای شام بریم بیرون نه نداریم اجباری ست قشنگ ترین لبایت رو بپوش یاهت ۸ آماده باش میام دنبالت
(لینا تلفن رو قطع کرد )
ویو ا/ت
مجبور شدم پیشنهاد لینا ر. قبول کنگچون راه دیگه ای برام نذاشته زود اوففف اصلا حوصله شو ندارم از جام پاشدن و رفتم دستشویی و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم رفتم پایین صبحانه رو آماده کردم و خوردن هنوز خسته بودم یکم با گوشیم ور رفتم و خوابم برد
ساعت ۶:۳۰
از خواب بیدار شدم ساعت شش و نیم بود رفتم ب ای شب یه دوش فتم و حاصر شدم یه لباس کوتاه و مشکی پوشیدن و یه آرایش ملایم کردم و ساعت تقریبا هفت و نیم بود نشستم تا لینا بیاد
ویو جونگکوک
بع. از مدت ها تمام دل و جرت رو جمع کردم و خواستم به ا/ت بگم که عاشقشم به صمیمی ترین دوست ا/ت یهنی لینا زنگ زدم و با اون و اعضا هماهنگ کردم و امشب ت. رستوران بهش اعتراف می کنم
ساعت ۸
ویوا/ت
لینا آمد دنبالم رفتیم به رستوران چراغ ها خاموش بودن یهوو روشن شدم و جلوم اعصا بودن یهو جونگ کوک آمد و گفت
ا/ت من از وقتی که آمدی یه حسایی بهت داشتم میشه نور زندگی من شی
ویو ا/ت
راستش منک به جونگ کوک یه حسایی داشتم درعین حالی که تعجب کرده بودم گفتم بله و الان ۳ سال از اون ماجرا گذشته و منو جونگ کوک باهم ازدواج کردیم و یه دختر۹ ماهه داریم
۲۲.۲k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.