پارت اخرررر🥲😭💗
پارت اخرررر🥲😭💗
سرنوشت★
+برای اینکه امشب میخوام ببرمت یه جایی که فقط دوتامون باشیم و میخوام بهت یه چیزی بگممم
_عااا.. باشهه خیلیم خوببب
+بروبپوش منم میرم لباسمو بپوشممم
_باشه رفتمم
بعد اینکه حاضر شدم رفتم پایین جلوی در منتظر یونا که یهو از پله ها اومد پایین بهش زل زده بودم از بس زیبا شده بود و لبخند رو لبماومد تا اومدپایین دور کمرشو گرفتم
+میدونستی خیلی زیبا شدیی؟
_ تواممیدونستی خیلی خوشتیپ شدی ؟
صورتامون بهم نزدیک بود
+بریم پرنسس؟
_بریمم
سوار ماشین شدیم راه افتادیم به سمت شهربازییی
+خب رسیدیم
_شهربازی؟
+اوهوم
_ولی این ساعت که اینجا تعطیله
+تماشا کن
که یهو همه چراغا روشن شد و وسایلا به کار افتاد
_واییییییی اینجا خیلی قشنگههههه
+نظرت چیه اول سوار چرخ و فلک بشیمم؟؟
_باشهه من پایه ام
رفتیم سوار چرخ و فلک شدیمم
نشستیم رو بالا ترین نقطه
_وایی اینجا بالاترین نقطه اس خیلی قشنگه
+اوهوم.. راستی میخوام بهت یهچیزی بدم
یهو اونگردنبندی که انگشتر ازدواجمون توش بودو دراوردم
_وایی تو هنوز اینو نگه داشتیی؟
+اره خودتگفتی نگه دار بده به کسی که واقعا عاشقشیی منم الان میخوام بدمش به تو
_میدونستی خیلی دوست دارم؟
+من بیشتر
گردنشو آورد و منم گردنبندو براش بستم
_ یه جورایی دلم براش تنگ شده بود
رفتیم پایین و پیاده شدیم
+قبل اینکه سوار بشیم میخواستم یهچیز دیگه بهت بگم
_(سکوت)
زانو زدم و انگشترو از توی کتم دراوردم
_چی...
+خانم جئون افتخار میدین ادامه زندگیتونو باهم دیگه شریک بشیم؟؟
_معلومه که .. ارههه
جونگکوک یهو پرید و یونا رو تو هوا چرخوند
+همینه که میخواستمممم
که یهو ترقه تو هوا زده شدد
و جونگکوک یونارو بوسید و تا آخر عمر کنار هم به خوشی زندگی کردن
داستان ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید😔💔😂
ممنون با حمایتاا💗💗❤️🔥❤️🔥
سرنوشت★
+برای اینکه امشب میخوام ببرمت یه جایی که فقط دوتامون باشیم و میخوام بهت یه چیزی بگممم
_عااا.. باشهه خیلیم خوببب
+بروبپوش منم میرم لباسمو بپوشممم
_باشه رفتمم
بعد اینکه حاضر شدم رفتم پایین جلوی در منتظر یونا که یهو از پله ها اومد پایین بهش زل زده بودم از بس زیبا شده بود و لبخند رو لبماومد تا اومدپایین دور کمرشو گرفتم
+میدونستی خیلی زیبا شدیی؟
_ تواممیدونستی خیلی خوشتیپ شدی ؟
صورتامون بهم نزدیک بود
+بریم پرنسس؟
_بریمم
سوار ماشین شدیم راه افتادیم به سمت شهربازییی
+خب رسیدیم
_شهربازی؟
+اوهوم
_ولی این ساعت که اینجا تعطیله
+تماشا کن
که یهو همه چراغا روشن شد و وسایلا به کار افتاد
_واییییییی اینجا خیلی قشنگههههه
+نظرت چیه اول سوار چرخ و فلک بشیمم؟؟
_باشهه من پایه ام
رفتیم سوار چرخ و فلک شدیمم
نشستیم رو بالا ترین نقطه
_وایی اینجا بالاترین نقطه اس خیلی قشنگه
+اوهوم.. راستی میخوام بهت یهچیزی بدم
یهو اونگردنبندی که انگشتر ازدواجمون توش بودو دراوردم
_وایی تو هنوز اینو نگه داشتیی؟
+اره خودتگفتی نگه دار بده به کسی که واقعا عاشقشیی منم الان میخوام بدمش به تو
_میدونستی خیلی دوست دارم؟
+من بیشتر
گردنشو آورد و منم گردنبندو براش بستم
_ یه جورایی دلم براش تنگ شده بود
رفتیم پایین و پیاده شدیم
+قبل اینکه سوار بشیم میخواستم یهچیز دیگه بهت بگم
_(سکوت)
زانو زدم و انگشترو از توی کتم دراوردم
_چی...
+خانم جئون افتخار میدین ادامه زندگیتونو باهم دیگه شریک بشیم؟؟
_معلومه که .. ارههه
جونگکوک یهو پرید و یونا رو تو هوا چرخوند
+همینه که میخواستمممم
که یهو ترقه تو هوا زده شدد
و جونگکوک یونارو بوسید و تا آخر عمر کنار هم به خوشی زندگی کردن
داستان ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید😔💔😂
ممنون با حمایتاا💗💗❤️🔥❤️🔥
۶.۷k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.