رمانترسناک بیصدابمیر

#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 2 ✝ 🔪 🔦
❌ شب سیزدهم
✴ ️فصل دوم


در اتاق سکوت خاصی حاکم بود تا اینکه ملانیا سکوت را شکست و گفت: اون کیه بهت گفت؟ چیزی در این مورد بهت نگفت!

دخترک گفت: چرا!! یه بار یادم میاد اسم یه نفرو زمزمه می کرد آلن راکسی نمی دونم کیه ولی یه بار می شنیدم که اسمشو زمزمه می کرد...

ناگهان نادیا گفت صبر کنین الان تو گوشی سرچ می کنم گفتی چی چی راکسی؟؟

_آلن ٬ آلن راکسی

نادیا بعد‌از چند ثانیه شروع به خواندن یک تیتر کرد:
آلن راکسی پرونده ی احضار نیمه تمام چه شد؟؟

ملانیا گفت خب؟؟ برو تو سایت بقیشو بخون...

نادیا روی آدرس سایت کلیک کرد و شروع به خواندن کرد👇

آلن راکسی راهبه جوان ۲۲ ساله ای که در رمانی مشغول بود در طی یک پرونده ی ماورایی ناپدید شد و جسدش روی صلیب کلیسا پیدا شد که سر تیز صلیب داخل شکمش شده بود اما او چرا به این سرنوشت شوم دچار شد او چه رابطه ای با این پرونده ماورایی داشت؟
۲۲اکتبر سال ۱۹۹۸
آلن راکسی دختر یتیمی که به دلیل‌وجود حس ششم مورد تمسخر قرار می گرفت به کلیسای مرنلند پیوست او دذ مدت کمی در پرونده های ماورایی بسیاری شرکت داشت تا اینکه یک پرونده مربوط به خود او بود...

جهت خواندن ادامه مطلب باید فایل را خریداری کنید..


اه اه....این صدای افراد داخل اتاق‌بود ملانیا گفت باید بفهمیم اون کیه!!!
سوزان مادر نادیا با خاراندن سرش گفت اوه فکر نمی کردم تو عمرم داخل چنین موضوعاتی بشم یعنی کی فکرشو می کرد....

در اتاق زده شد پرستار بود: خانما باید مریضو تنها بگذارید...

نه نه من نمی خوام تنها بمونم می ترسم خواهش می کنم یکیتون بمونین....این صدای دخترک بود.
ملانیا لبخندی زد و‌گفت نیا رو می فرستم الان داخل....
دیدگاه ها (۱)

زود بخورید، امروز کلی باید برینیم 😂

فراموش کردن کسی که #دوسش داریمثل به یاد آوردن کسیه که #هرگز ...

#دوستت.دارم

#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 2 🔪 🚬 💉 ❌ شب دوازدهم✴ ️فصل دومهمگ...

part(1)

نام رمان: عشق مافیا پارت اول__لیا داخل اتوبوس نشست بود چاعان...

ALove in the sunset

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط