Part

#Part118
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

جیغی زدم که اونم با صدای بلند خندید
از حرص نفس نفس میزدم که سریع گفت
_ باشه تسلیم ، چشم فیلم رو بهت نشون میدم همه چیز رو هم برات تعریف میکنم
+ قول؟
_ قول!
لبخندی زدم
+ خوبه پس الان میتونیم بریم ناهار بخوریم
یکی از ابروهاش رو انداخت بالا و سکوتی کرد
منم منتظر بر و بر نگاش کردم
آخرش طاقت نیاورد و گفت
_ پس جواب من چی؟
اون رگ خباثت منم زده بود بالا
مگه قراره فقط اون ظالم و بدجنس باشه؟
+ خوب هروقت تو فیلم رو بهم نشون دادی منم اون موقع جوابت رو میدم
لبخند خبیثی زد
_خوب پس منم بهت گفتم تا بهم فرصت ندی فیلم رو بهت نشون نمیدم
لبخندی زدم و از نقطه ضعفش استفاده کردم
+ نه عزیزم، تو نمیتونی این کار رو بکنی، تو عاشق منی و به هر دری میزنی که من بهت فرصت بدم پس تو اول اون فیلم رو بهم نشون میدی بعد من در موردت فکر میکنم! هوم؟ نظرت؟
این دفعه اون داشت حرص میخورد
_ داری با نقطه ضعفم بازی میکنی شیرین!
لبخند خبیثی زدم
_ تو یه زمانی از نفطه ضعف من نسبت به فیلمهایی که دست تو بود استفاده میکردی حالا هم من از نقطه ضعف تو استفاده میکنم، خوبه نه؟
دندون قروچه ای کرد و با خشم نگام کرد
_ باشه الان دوره دوره ی شماست شیرین خانم! بتازون!
دیدگاه ها (۱)

#Part119#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ باشه الان دوره د...

#Part120#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 پرید وسط حرفم+ باش...

#Part117#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 یهو قاطی کردم و با...

#Part116#آدمای_شرطی🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 مصمم تو چشماش زل زد...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

تکپارتی بهم حسودیت نمیشه ؟ توی حیات ،خلوت دنج و نسبتا کوچیک ...

آره من خیلی برات زیاده روی کردم...تو من و فروختی به کسی که ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط