پارت نمیدونم چند:
پارت نمیدونم چند:
جیمین داشت با چویا بازی میکرد و رینا داشت موهاش رو خشک میکرد.یهو تلفن زنگ زد:
+بله؟بله بفرمایید.....چیییییییی؟
تلفن از دست جیمین افتاد و خود جیمین هم روی زمین
-الو؟بله بفرمایید.....منظورتون چیه ک علائم حیاتی نداره؟
رینا با شنیدن خبر خشکش زد.باورش نمیشد دایی ۱۸ ساله اش انقد زود رفته باشه.
دو روز بعد:
رینا توی بغل جیمین فرو رفته بود و داشت به صحنه خاکسپاری داییش نگاه میکرد.هیناتا تنها فامیلی بود که اون داشت.شیرایوکی روی ویلچر با چشم هایی خالی از روح به تابوت هیناتا زل زده بود.انگار اونم فهمیده بود عشق بچگیش رفته.رینا با دیدن مادرش که به سمت مراسم میومد جری شد.باورش نمیشد یه آدم چقدر میتونه قبیح باشه.از بغل جیمین بیرون اومد و به سمت مادرش رفت:
- اینجا چیکار میکنی؟
٪اوه نمیدونستم باید برای اومدن به مراسم خاکسپاری تنها برادرم از دختر ناخلفم اجازه بگیرم
-هع چطور وقتی تصادف کرد و توی کما بود داداش ناتنیت بود و الان که مرده شده تنها برادرت؟منو گول نزن.
رینا خنده ای عصبی کرد و ادامه داد:
-هیناتا نیازی ب حضور تو نداره.
بعد به مسئولای مراسم اشاره کرد تا مادرش رو بندازن بیرون.
٪یه روزی تقاص این کارت رو میدی
-حتما
ادامه دارد.
#ادمیننازیبدبخت:ببخشید کم شد انگشتم خیلی درد میکرد😭😭
جیمین داشت با چویا بازی میکرد و رینا داشت موهاش رو خشک میکرد.یهو تلفن زنگ زد:
+بله؟بله بفرمایید.....چیییییییی؟
تلفن از دست جیمین افتاد و خود جیمین هم روی زمین
-الو؟بله بفرمایید.....منظورتون چیه ک علائم حیاتی نداره؟
رینا با شنیدن خبر خشکش زد.باورش نمیشد دایی ۱۸ ساله اش انقد زود رفته باشه.
دو روز بعد:
رینا توی بغل جیمین فرو رفته بود و داشت به صحنه خاکسپاری داییش نگاه میکرد.هیناتا تنها فامیلی بود که اون داشت.شیرایوکی روی ویلچر با چشم هایی خالی از روح به تابوت هیناتا زل زده بود.انگار اونم فهمیده بود عشق بچگیش رفته.رینا با دیدن مادرش که به سمت مراسم میومد جری شد.باورش نمیشد یه آدم چقدر میتونه قبیح باشه.از بغل جیمین بیرون اومد و به سمت مادرش رفت:
- اینجا چیکار میکنی؟
٪اوه نمیدونستم باید برای اومدن به مراسم خاکسپاری تنها برادرم از دختر ناخلفم اجازه بگیرم
-هع چطور وقتی تصادف کرد و توی کما بود داداش ناتنیت بود و الان که مرده شده تنها برادرت؟منو گول نزن.
رینا خنده ای عصبی کرد و ادامه داد:
-هیناتا نیازی ب حضور تو نداره.
بعد به مسئولای مراسم اشاره کرد تا مادرش رو بندازن بیرون.
٪یه روزی تقاص این کارت رو میدی
-حتما
ادامه دارد.
#ادمیننازیبدبخت:ببخشید کم شد انگشتم خیلی درد میکرد😭😭
۳۳.۰k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.