سیاه چاله
پارت نمیدونم چند😐😂:
#یسنا
داشتیم تمیرین میکردین داشتم حرکت هارو درست میکردم و رقص هارو تنظیم میکردیم که یهو نمیدونم پام پیچ خورد و افتادم
من:ایییییی پام وای پام اخ پام
کوک:چیشده چرا اینجوری شدی چیزی شده؟
من:پام پیچ خورده بچها بیاید کمک.
ملینا اومد جلو که کوک دستش رو بلند کرد که نیا منم واقعا احساس میکردم دارم سرخ میشم دیدم دخترا همین جوری مث من سرخ شدن اونا از شرم نبود از جنده داشتن جر میخوردن😑
من:یاااا میتونید بخنید ولی اصلا خنده نداشت😐
هدیه:تو راست میگی خاهر😂😂یاع یاع.
دیدم همه شون ولو شدن رو زمین و دارن میخندنن😑کوک داشتم به پاهای کشیده و خوش فرمم نگاه میکرد و ماساژش میداد.خودشم خندش گرفته بود وا این چرا میخنده
من:یا سونبه تو چرا میخندی
کوک:به خودت یه نگاه بنداز
من:باش و.....چییییی چرا عین گودزیلا شدم یا خدا موهام چرا اینجوریه چرا مث گوجه سرخ شدم چرا انقد بد ریختم چرا پاهام پیچ خورد
دیدم رسما همخ دارن بهم میخندن خودمم خندم گرفته بود داشت پاهام رو ماساژ میداد در همون حین اومد جلو و زیر گوشم گفت
کوک:مواضب خودت باش دختر کوچلو اوکی👀نمیخوام اسیب ببینی
من:برو اونور قلقلکم میاد
#در_خواب_گاه
داشتم با گوشیم ور میرفتم که روی تختم دراز کشیده بودم اونا هم داشتن شام اماده میکردن ملینا داشت تلویزیون نگاه میکرد فیلم زیبایی حقیقی فیلم خیلی خوبی بود عاشق شخصیت جوگیونگ بودم همین جوری داشتم باهاش نگاه میکردم که یهو برق رفت چون من از تاریکی به شدت فوبیا داشتم شروع کردم به خوندن هر سوره ای که بلد بودم داشتم سوره میخوندم که یهو صدای لیدر اومد
لونا:بچها چراغ قوه هاتون رو روشن کنید یسنا میترسی؟نترس ما پیش تیم نگران نباش اوکی عزیزم الان میرم به یکی میگم ببینم چخبر......
لونا رفت بیینه چخبر در همون حال بودیم که گوشیم زنگ خورد.بدون اینکه بفهمم کیه گوشی رو برداشتم
من:الو
ناشناس:کوکم!
من:بفرما سونبه؟
کوک:برق خوابگاه رفته؟
من:بله شما چجوری فهمیدید؟
کوک:خب ماهم خوابگاه میخوابیم امشب.
من:اها اوکی
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو برق ها اومدن
من:اوی سونبه برق ها اومد ببخشید باید برم.
کوک:اوکی بای کوچولو.
من:من کوچولو نیستم😑💔
کوک:باشه ببخشید بابا .
.......
ادامه دارد.....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
#یسنا
داشتیم تمیرین میکردین داشتم حرکت هارو درست میکردم و رقص هارو تنظیم میکردیم که یهو نمیدونم پام پیچ خورد و افتادم
من:ایییییی پام وای پام اخ پام
کوک:چیشده چرا اینجوری شدی چیزی شده؟
من:پام پیچ خورده بچها بیاید کمک.
ملینا اومد جلو که کوک دستش رو بلند کرد که نیا منم واقعا احساس میکردم دارم سرخ میشم دیدم دخترا همین جوری مث من سرخ شدن اونا از شرم نبود از جنده داشتن جر میخوردن😑
من:یاااا میتونید بخنید ولی اصلا خنده نداشت😐
هدیه:تو راست میگی خاهر😂😂یاع یاع.
دیدم همه شون ولو شدن رو زمین و دارن میخندنن😑کوک داشتم به پاهای کشیده و خوش فرمم نگاه میکرد و ماساژش میداد.خودشم خندش گرفته بود وا این چرا میخنده
من:یا سونبه تو چرا میخندی
کوک:به خودت یه نگاه بنداز
من:باش و.....چییییی چرا عین گودزیلا شدم یا خدا موهام چرا اینجوریه چرا مث گوجه سرخ شدم چرا انقد بد ریختم چرا پاهام پیچ خورد
دیدم رسما همخ دارن بهم میخندن خودمم خندم گرفته بود داشت پاهام رو ماساژ میداد در همون حین اومد جلو و زیر گوشم گفت
کوک:مواضب خودت باش دختر کوچلو اوکی👀نمیخوام اسیب ببینی
من:برو اونور قلقلکم میاد
#در_خواب_گاه
داشتم با گوشیم ور میرفتم که روی تختم دراز کشیده بودم اونا هم داشتن شام اماده میکردن ملینا داشت تلویزیون نگاه میکرد فیلم زیبایی حقیقی فیلم خیلی خوبی بود عاشق شخصیت جوگیونگ بودم همین جوری داشتم باهاش نگاه میکردم که یهو برق رفت چون من از تاریکی به شدت فوبیا داشتم شروع کردم به خوندن هر سوره ای که بلد بودم داشتم سوره میخوندم که یهو صدای لیدر اومد
لونا:بچها چراغ قوه هاتون رو روشن کنید یسنا میترسی؟نترس ما پیش تیم نگران نباش اوکی عزیزم الان میرم به یکی میگم ببینم چخبر......
لونا رفت بیینه چخبر در همون حال بودیم که گوشیم زنگ خورد.بدون اینکه بفهمم کیه گوشی رو برداشتم
من:الو
ناشناس:کوکم!
من:بفرما سونبه؟
کوک:برق خوابگاه رفته؟
من:بله شما چجوری فهمیدید؟
کوک:خب ماهم خوابگاه میخوابیم امشب.
من:اها اوکی
داشتم با کوک حرف میزدم که یهو برق ها اومدن
من:اوی سونبه برق ها اومد ببخشید باید برم.
کوک:اوکی بای کوچولو.
من:من کوچولو نیستم😑💔
کوک:باشه ببخشید بابا .
.......
ادامه دارد.....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
۲۱.۰k
۰۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.