رمان هم خونه های ما

«رمان هم خونه های ما»
پارت:۲۳

یهو جنی از پشت هاری میاد بیرون
*:سلام رزی«خوشحال»
+:......سلام«با حالت تعجب»
*:خیلی نگرانت شدم دختر
+:ببخشید« با صدای اروم»
*:خوبی؟
+:هوم
*:راستی چرا میخواستی از خونه...
«رزی حرف جنی رو قطع کرد»
+:برین بشینین دارم شام اماده میکنم،دیگه اخرشه وقتی اماده شد براتون میارم که بخورین
هرا:باشه« رفتن نشستن»
ویو رزی
وقتی جنی رو دیدم تعجب کردم،نمیدونستم باید بهش چی بگم گیج بودم،فقط قبل از اینکه شروع به حرف زدن کنن فرستادمشون که برن بشینن و خودم امدم اشپزی کنم ولی همش داشتم به این فکر میکردم که الان باید به جنی چی بگم انگار دقیقا اتفاقی که ازش میترسیدم برام افتاده بود فقط با خودم گفتم هرچی شد،شد دیگه کاری از دستم بر نمیاد

ویو جنی
وقتی رزی رو دیدم گیج بنظر میومد خوشحال نبود ولی ناراحتم نبود،عجیب بود وقتی میخواستم ازش بپرسم چرا میخواستی از خونه بری،حرفم رو قطع کرد معلوم بود نمیخواست جواب حرفم رو بده فقط ما رو فرستاد که بشینیم و خودش رفت تو اشپز خونه،منم منتظر موندم ببینم کی میاد
....................«این...یعنی یه تایمی گذشت»

رزی شام رو اماده کرد و برای بچه ها شام برد و خودش هم نشست و شروع به خوردن غذا کردن

*:میگم.......رزی چرا میخوای از خونه بری؟
+:........
دیدگاه ها (۰)

النازترکیب مورد علاقت رو بهم معرفی کن🫡

ملینااگه درست کردی بگو ببینم چطور بود؟

«رمان هم خونه های ما»پارت:۲۲*:سلام هاری تو اینجا چیکار میکنی...

از چه روزی در سال خیلی متنفری؟؟

ماه خونین🥀❤️‍🔥خوناشام : پارت دوم

{مافیای من}{پارت ۷}بلنشدم ببینم چی شده چی کارم داره که یهو ا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط