گفتم به انتهای چشمانم نگاه کن چه میبینی

گفتم به انتهای چشمانم نگاه کن. چه می‌بینی؟
گفت: سالها انتظار.
گفتم: برای چشم‌های خسته از انتظار باید چکار کرد؟
سکوت کرد، چرا که هیچ انتظاری را، پایانی نیست...

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۴)

گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش،یک گلدان گل شمعدا...

شب ها از یک جایے به بعد،دیگر انتهاے روز گذشته؛ یا ابتداے روز...

همیشه باید فاصله‌ات را با بعضی آدم ها حفظ کنیآن ها وقتی توی ...

دلتنگم و حق است که دلتنگ بمانموقتی که دگر از تو درونت خبری ن...

کف دستم رو نگاه کرد و گفت گمشده داری. این خط که شبیه هشت هست...

یک روز، چشم باز می کنی و می بینیعزیزترین آدم زندگی ات، دیگر ...

یه زمانی حرفا معنا داشتن، هر جمله‌ای یه حس پشتش بود.می‌شد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط