Part

Part:61

در جدال بین منطق و احساس... برنده‌ای نداریم و همانطور بازنده هم نیست.
و ما فقط این نظر رو تغییر می‌دهیم. در بعضی مواقع منطق رو به کار می‌بریم و تصمیم درست رو می‌گیریم.

اما زمانی که کسی احساسات خودش رو به خرج بده، مثل کسی که عاشقه، دو دستی خودش رو نابینا کرده.
البته...بعضی ها همین عشق رو بسیار شیرین می‌بینند، اما این شیرینی هست که آخرش به تلخی میزنه.

امیلی سعی کرد کمی آروم تر باشه، و اونجوری که خودش رو سفت کرده بود رو راحت تر بکنه. و تهیونگ هم که از این وضعیت رضایت کامل رو داشت پس دختر رو بیشتر به خودش فِشُرد.

زمانی گذشت و هر دو با چشم های بسته، اون احساس آرامشی که جریان داشت رو دریافت می‌کردند. اون حس های خوب.

- بعد از اینکه من رفتم، میخوای چیکار کنی؟

پسر با اون صدای بم و کُشندش پرسید، و امیلی اول با خودش فکر کرد بیشتر از صدای تهیونگ خوشش میاد.

- خب چیکار می‌خوام بکنم، کار های همیشگی.

تهیونگ کمی ناامید شد، انتظار حرف های دیگه ای رو داشت، ولی خب دختر کمی با روش صحیح ابراز علاقه آشنایی نداشت.

اون چهره احساسیش هم هر چند صدسال یک بار خودش رو نشون می‌داد، البته اگر گریه کردن برای شخصیت های داستان ها رو استثنا در نظر بگیریم.

تهیونگ پوف کلافه‌ای کشید، دستش رو از دور امیلی باز نکرد، اما کمی ازش فاصله گرفت.

- یعنی دلت واسم تنگ نمیشه؟

-برای چی باید تنگ شه؟

-به خاطر اینکه به مدتی که معلوم نیست همو نمیبینیم؟

-کی گفته همو نمی‌بینیم؟

پشت سر هم اون دو نفر جواب هم رو می‌دادند، و در آخر با جواب امیلی تهیونگ با شَک بهش نگاه کرد.
-------------------------
اگه اشتباه تایپی داره ببخشید عزیزانم سرم شلوغه نتوسنستم دوباره چکش کنم.
----------------------
#Mediterraneantraesure
#bts
#taehyung
#fanfiction
دیدگاه ها (۱۵)

Part:62بعد نگاه عجیب غریب تهیونگ به امیلی، سِیلی از سوالات د...

برای دخترانی که شب های زیادی زیر نور ماه گریه کردن، یا دخترا...

Part:60آروم آروم، جلو می‌رفت.هر چی بیشتر پیش می‌رفت، بیشتر ت...

اون موقعی که تو اوج نا امیدی به سر می‌برم، و حرف هیچ بنی بشر...

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭:«𝟕» ★........★........ ★........★.........

خداوند هرچیزی یا هرکسی رابخش جای یا کاری آفریده با وجودی که ...

black flower(p,292)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط