فیک هانما part 3
it's really hard to accept 🍪💛
مایکی:کنننننننننننننننننن چیننن من نمیدونستم خواهر دارییییی🤩🤩
دراکن: اوه ارع...خیلی وقته همو ندیدیم.. فک نمی کردم برگرده توکیو...
هینا: اوع ارع تصمیم گرفته برای همیشه بمونه توکیو...
دراکن: چی؟ ینی اصن کجا؟
هینا: اون یهویی بهم پیام داد که دارع میاد توکیو و چیز خاصی بهم نگفت...
دراکن: ینی دوباره...
*همراه این خانم کیه؟
دراکن: اوه ..منم..
دکتر: خب فقط دست چپشون شکسته و سرشون ضربه خورده و به خاطر همین احتمال اینکه گیج بازی دربیارن هیلی هست... پس ازشون غفلت نکنید.. چون تضمین نمیکنم خارج از کنترل بلایی سرشون نیاد..
هینا: اوع ارع هیچی نیس فقط دستشون شکسته سرشون ضربه خورده خل مشنگ بازی هم درمیارن البته اینکه جزو عادات روزانشونه.. همین چیز خاصی اتفاق نیوفتاده... من نمیفهمم چرا انقد شما ریلکس حرف میزنید😑🚬
مایکی: اما فک کنم با این آثاردرخشان بیای به تومان بپیوندی چطوره ؟😂* بغل کردن اما*
اما: خو من از کجا باید میدونستم که اون بشر خواهر کنه...😑😐
دراکن: البته خو تو نمیدونستی ...
اما: وایسا ببینممم اصن تو چرا همچین چیزیو به من نگفتیییییی هاااااا؟؟؟ جواببب بدههههههههههههه زوووددد تننننددد سریییییییی.... بدوووووو
مایکی:خواهرممم امروز چرا انقد تهاجمی شدیییی؟؟؟
هینا: اینارو باش من برن سراغ دوستم ببینم در چ حالیه...
از زبون هینا:
در اتاقو باز کردم ... ا/ت نصف روی پنجره نشسته بود در پنجره باز بود و دست و باهاش از پنجره بیرون بود...
هینا: ا/تتت تو زنده ایییئ..
ا/ت: ها؟ اوع ارع زنده اممممم
هینا: یسسسسسس چیزه چطوری؟
ا/ت: من کاملا خوبم هیچیم نیسسس:]
هینا: اوممم ..ام چیزه ... اونی که زد تو ملاجت ...
ا/ت: دوس دختر کنه... میدونم🙂↕️😂
هینا: هاااااا ؟ از کجاااااا؟؟؟؟
ا/ت: خیلی مهم نیس... ذهنتو درگیر نکن...
هینا: چیزه....
مایکی:کنننننننننننننننننن چیننن من نمیدونستم خواهر دارییییی🤩🤩
دراکن: اوه ارع...خیلی وقته همو ندیدیم.. فک نمی کردم برگرده توکیو...
هینا: اوع ارع تصمیم گرفته برای همیشه بمونه توکیو...
دراکن: چی؟ ینی اصن کجا؟
هینا: اون یهویی بهم پیام داد که دارع میاد توکیو و چیز خاصی بهم نگفت...
دراکن: ینی دوباره...
*همراه این خانم کیه؟
دراکن: اوه ..منم..
دکتر: خب فقط دست چپشون شکسته و سرشون ضربه خورده و به خاطر همین احتمال اینکه گیج بازی دربیارن هیلی هست... پس ازشون غفلت نکنید.. چون تضمین نمیکنم خارج از کنترل بلایی سرشون نیاد..
هینا: اوع ارع هیچی نیس فقط دستشون شکسته سرشون ضربه خورده خل مشنگ بازی هم درمیارن البته اینکه جزو عادات روزانشونه.. همین چیز خاصی اتفاق نیوفتاده... من نمیفهمم چرا انقد شما ریلکس حرف میزنید😑🚬
مایکی: اما فک کنم با این آثاردرخشان بیای به تومان بپیوندی چطوره ؟😂* بغل کردن اما*
اما: خو من از کجا باید میدونستم که اون بشر خواهر کنه...😑😐
دراکن: البته خو تو نمیدونستی ...
اما: وایسا ببینممم اصن تو چرا همچین چیزیو به من نگفتیییییی هاااااا؟؟؟ جواببب بدههههههههههههه زوووددد تننننددد سریییییییی.... بدوووووو
مایکی:خواهرممم امروز چرا انقد تهاجمی شدیییی؟؟؟
هینا: اینارو باش من برن سراغ دوستم ببینم در چ حالیه...
از زبون هینا:
در اتاقو باز کردم ... ا/ت نصف روی پنجره نشسته بود در پنجره باز بود و دست و باهاش از پنجره بیرون بود...
هینا: ا/تتت تو زنده ایییئ..
ا/ت: ها؟ اوع ارع زنده اممممم
هینا: یسسسسسس چیزه چطوری؟
ا/ت: من کاملا خوبم هیچیم نیسسس:]
هینا: اوممم ..ام چیزه ... اونی که زد تو ملاجت ...
ا/ت: دوس دختر کنه... میدونم🙂↕️😂
هینا: هاااااا ؟ از کجاااااا؟؟؟؟
ا/ت: خیلی مهم نیس... ذهنتو درگیر نکن...
هینا: چیزه....
۵.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.