سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
چشم از آسمان نمیگرفت. یک ریز اشک میریخت. طاقتم تاب شد.
- چی شده حاجی؟
جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهمیدم، ولی بعد چرا. آسمان داشت بچهها را همراهی میکرد. وقتی میرسیدند به دشت نباید دشمن انهارا میدید، ماه میرفت پشت ابرها. وقتی میخواستند از رودخانه رد شوند و نور میخواستند، بیرون میآمد.
پشت بیسیم گفت «متوجه ماه هم باشین.»
پنج دقیقهی بعد،صدای گریهی فرماندهها از پشت بیسیم میآمد
#شهیدهمت_رایادکنید_باذکرصلوات
#ادامه_دارد...
🍃 💟 @loveshohada28
#الله_اڪبر
چشم از آسمان نمیگرفت. یک ریز اشک میریخت. طاقتم تاب شد.
- چی شده حاجی؟
جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهمیدم، ولی بعد چرا. آسمان داشت بچهها را همراهی میکرد. وقتی میرسیدند به دشت نباید دشمن انهارا میدید، ماه میرفت پشت ابرها. وقتی میخواستند از رودخانه رد شوند و نور میخواستند، بیرون میآمد.
پشت بیسیم گفت «متوجه ماه هم باشین.»
پنج دقیقهی بعد،صدای گریهی فرماندهها از پشت بیسیم میآمد
#شهیدهمت_رایادکنید_باذکرصلوات
#ادامه_دارد...
🍃 💟 @loveshohada28
#الله_اڪبر
۹۱۵
۱۶ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.