فیک تهیونگ پارت ۹
پارت ۹
۷ سال بعد : ازدید ته :
من تو این چند سال وقتی اومدم سعول دیگه ا.ت رو ندیدم حتی شمارشم نداشتم من یه ایدل شده بود البته از نوع کیوت و هاتشش.
از دید ا.ت بعد از اینکه ته رفت خیلی دپرس شدم مامان و بابام سر اون مسعله کلی دعوام کردن و نفهمیدن کار لوگانه لوگانم ازدواج کرد و یه دختر کوچولو به اسم sghar ( به انگلیسی یعنی شکر ) داره . من تازه یک ساله دانشگاهمو تموم کردم و سر کارم من از قصد به ته زنگ نزدم چون حتی روم نمیشد باهاش سر اون موضوع حرف بزنم تو بیمارستان بودم که تبلیغ گوشی سامسونگو دیدم باورم نمیشه اون ته بود ته ی جذاب من اصلا تغییر نکرده فقط موهاش بلند شده بوده دلم میخواست بهش زنگ بزنم اما نمیشد اون الان معروفه و کلی سرش شلوغه
یهو دیدم گوشیم زنگ خورد به خودم اومدم دیدم همون شمارس که یه ماهه مزاحمم میشه طاقتم به سر اومد و جواب دادمجواب داد
+الو ؟ شما ؟
- سلام ببخشید شما لی ا.ت هستید ؟
+ آه بله شما ؟
- منم تهیونگ، ا.ت دلم برات تنگ شده
.
با این حرفش تلفن از دستم افتاد باورم نمیشه اون ته ته ی من بود فوری گفتم تروخدا بزار ببینمت گفت منم همینجور به ادرسی که میدم بیا . کارم که تموم شد ساعت ۵ بعد از ظهر بود به ادرسی که گفت رفتم خونه ی شیکی بود نفس عمیقی کشیدم و وارد خونه شدم یهو صدای ته رو شنیدم اومد سمتم و بغلم کرد و منم متقابلا گریه میکردم که یه بوسه ی خیلی عمیق و خیس رو لبام زد اولش شکه شدم ولی بعدش هم اهی کردم یهو یکی گفت اهم اهم ما هنوز اینجاییم نکنید عیبه نگاه کردم جیمین بود وایی خدا اون هنوزم کیوت و خوردنیه همینکه دیدمش با صورت اشکیم زدم زیر خنده همینجور میخندیدم اونا هم با تعجب نگام میکردن گفتم مستر جیمین هنوزم مثل دلیرستان کیوت و خوردنی هستی یهو خودشم خندید یه پسر دیگه هم اونجا چهرش شبیه هه جه بود بهش سلام کردم گفت آه ببخشید یادم رفت معرفی کنم من مین شوگا هستم اومدم مراقب این دوتا باشم یهو ته از تو اشپزخونه داد زد هیونگگگگ خندم گرفت . خودمو معرفی کردم و جیمین و شوگا رفتم
۷ سال بعد : ازدید ته :
من تو این چند سال وقتی اومدم سعول دیگه ا.ت رو ندیدم حتی شمارشم نداشتم من یه ایدل شده بود البته از نوع کیوت و هاتشش.
از دید ا.ت بعد از اینکه ته رفت خیلی دپرس شدم مامان و بابام سر اون مسعله کلی دعوام کردن و نفهمیدن کار لوگانه لوگانم ازدواج کرد و یه دختر کوچولو به اسم sghar ( به انگلیسی یعنی شکر ) داره . من تازه یک ساله دانشگاهمو تموم کردم و سر کارم من از قصد به ته زنگ نزدم چون حتی روم نمیشد باهاش سر اون موضوع حرف بزنم تو بیمارستان بودم که تبلیغ گوشی سامسونگو دیدم باورم نمیشه اون ته بود ته ی جذاب من اصلا تغییر نکرده فقط موهاش بلند شده بوده دلم میخواست بهش زنگ بزنم اما نمیشد اون الان معروفه و کلی سرش شلوغه
یهو دیدم گوشیم زنگ خورد به خودم اومدم دیدم همون شمارس که یه ماهه مزاحمم میشه طاقتم به سر اومد و جواب دادمجواب داد
+الو ؟ شما ؟
- سلام ببخشید شما لی ا.ت هستید ؟
+ آه بله شما ؟
- منم تهیونگ، ا.ت دلم برات تنگ شده
.
با این حرفش تلفن از دستم افتاد باورم نمیشه اون ته ته ی من بود فوری گفتم تروخدا بزار ببینمت گفت منم همینجور به ادرسی که میدم بیا . کارم که تموم شد ساعت ۵ بعد از ظهر بود به ادرسی که گفت رفتم خونه ی شیکی بود نفس عمیقی کشیدم و وارد خونه شدم یهو صدای ته رو شنیدم اومد سمتم و بغلم کرد و منم متقابلا گریه میکردم که یه بوسه ی خیلی عمیق و خیس رو لبام زد اولش شکه شدم ولی بعدش هم اهی کردم یهو یکی گفت اهم اهم ما هنوز اینجاییم نکنید عیبه نگاه کردم جیمین بود وایی خدا اون هنوزم کیوت و خوردنیه همینکه دیدمش با صورت اشکیم زدم زیر خنده همینجور میخندیدم اونا هم با تعجب نگام میکردن گفتم مستر جیمین هنوزم مثل دلیرستان کیوت و خوردنی هستی یهو خودشم خندید یه پسر دیگه هم اونجا چهرش شبیه هه جه بود بهش سلام کردم گفت آه ببخشید یادم رفت معرفی کنم من مین شوگا هستم اومدم مراقب این دوتا باشم یهو ته از تو اشپزخونه داد زد هیونگگگگ خندم گرفت . خودمو معرفی کردم و جیمین و شوگا رفتم
۳۳.۵k
۲۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.