شورت مارکدار پوشیدن یا نپوشیدن؟! مسئله اینست!
شورت مارکدار پوشیدن یا نپوشیدن؟! مسئله اینست!
قبلنا وقتی میخواستیم -معذرت میخوام، روم به دیوار، شرمنده- شورت بخریم، کلی سرخ و سفید میشدیم تا به فروشنده بفهمونیم که؛ آره... از همونها میخوایم! بعد فروشنده هم به دور و برش نگاه میکرد تا احیاناً نامحرمی از صد متری اونجا رد نشه و بعد بدون اینکه سایز و رنگ دلخواه رو ازمون بپرسه، مثل یک ماده خطرناک میکروبی، اون چیز رو داخل یه نایلون مشکی دو جداره میگذاشت و آروم هل میداد زیر لباسمون و در حالی که آب دهانش رو قورت میداد، میزد پشتمون و میگفت: «یالا بزن به چاک!» بعد ما بسته مورد نظر رو از کوچه پشتی میبردیم خونه و توی زیر زمین قایم میکردیم تا کسی نبینه که چه رو سیاهی به بار اومده! اما حالا چی؟!
فروشنده با وقاحت تمام برداشته کل ویترین رو از این چیزا گذاشته! حتی مورد داریم فروشگاه، اختصاصی فروش همین چیزاست! یعنی میری داخل فروشگاه، بعد با کلی مارک و طرح و جنس رو به رو میشی. بعد میخوای از فرط خجالت راهت رو بگیری و برگردی که یه خانم بزک کرده، جلوی راهت رو میگیره و میگه: «میتونم کمکتون کنم؟ از غرفه شورتهای گیاهیمون دیدن نمیکنید؟! شورتهای مارکدار هم داریما؟! یه تن بزنید!»
آدم نمیدونه چیکار کنه، فرمول آب شدن و توی زمین فرو رفتن رو هم بلد نیستیم که همونجا از دیدگان غیب بشیم. بعد بالاجبار یکی از همون چیزهای دم دستی رو انتخاب میکنی و پولش رو میپردازی و میگ میگ کنان از فروشگاه خارج میشی. وقتی نفسی تازه میکنی و حالت سر جاش میاد، به دور و برت نگاه میکنی و میبینی این روزا دیگه سر به زیری هم کاربرد چندانی نداره. توی ماشین، توی مترو، توی جاده، تو خیابون، سر کارت، پشت فرمون! مارک همه شورتها زده بیرون. آدم چی بگه آخه؟! برادر من جمع کن اون ... نصفش زده بیرون. استغفرالله!
باید یه کمپین «نپوش اون لامصب رو...» راه بندازیم. از همین الان میتونیم شروع کنیم. آقایون، تصاویر به آتش کشیدن شرتهاتون رو بگذارید توی اینترنت! ما میتونیم! آخرین حلقه نباشید، خواهشناً...
قبلنا وقتی میخواستیم -معذرت میخوام، روم به دیوار، شرمنده- شورت بخریم، کلی سرخ و سفید میشدیم تا به فروشنده بفهمونیم که؛ آره... از همونها میخوایم! بعد فروشنده هم به دور و برش نگاه میکرد تا احیاناً نامحرمی از صد متری اونجا رد نشه و بعد بدون اینکه سایز و رنگ دلخواه رو ازمون بپرسه، مثل یک ماده خطرناک میکروبی، اون چیز رو داخل یه نایلون مشکی دو جداره میگذاشت و آروم هل میداد زیر لباسمون و در حالی که آب دهانش رو قورت میداد، میزد پشتمون و میگفت: «یالا بزن به چاک!» بعد ما بسته مورد نظر رو از کوچه پشتی میبردیم خونه و توی زیر زمین قایم میکردیم تا کسی نبینه که چه رو سیاهی به بار اومده! اما حالا چی؟!
فروشنده با وقاحت تمام برداشته کل ویترین رو از این چیزا گذاشته! حتی مورد داریم فروشگاه، اختصاصی فروش همین چیزاست! یعنی میری داخل فروشگاه، بعد با کلی مارک و طرح و جنس رو به رو میشی. بعد میخوای از فرط خجالت راهت رو بگیری و برگردی که یه خانم بزک کرده، جلوی راهت رو میگیره و میگه: «میتونم کمکتون کنم؟ از غرفه شورتهای گیاهیمون دیدن نمیکنید؟! شورتهای مارکدار هم داریما؟! یه تن بزنید!»
آدم نمیدونه چیکار کنه، فرمول آب شدن و توی زمین فرو رفتن رو هم بلد نیستیم که همونجا از دیدگان غیب بشیم. بعد بالاجبار یکی از همون چیزهای دم دستی رو انتخاب میکنی و پولش رو میپردازی و میگ میگ کنان از فروشگاه خارج میشی. وقتی نفسی تازه میکنی و حالت سر جاش میاد، به دور و برت نگاه میکنی و میبینی این روزا دیگه سر به زیری هم کاربرد چندانی نداره. توی ماشین، توی مترو، توی جاده، تو خیابون، سر کارت، پشت فرمون! مارک همه شورتها زده بیرون. آدم چی بگه آخه؟! برادر من جمع کن اون ... نصفش زده بیرون. استغفرالله!
باید یه کمپین «نپوش اون لامصب رو...» راه بندازیم. از همین الان میتونیم شروع کنیم. آقایون، تصاویر به آتش کشیدن شرتهاتون رو بگذارید توی اینترنت! ما میتونیم! آخرین حلقه نباشید، خواهشناً...
۲.۲k
۲۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.