. عادت داشت موقعِ عکس گرفتن، دستشو خیلی محکم می انداخت دو
. عادت داشت موقعِ عکس گرفتن، دستشو خیلی محکم میانداخت دورِ گردنم!
تو تمومِ عکسهامون این شکلی بودیم. میگفت:
«یا باید منو کنارِ خودت تحمل کنی ...یا که نه، منو دور بندازی. ولی اگه انداختی خودت هم باید باهام بیایی!»
منظورشو نمیفهمیدم...
راستش زیاد هم درگیرِ فهمیدنش نبودم!
تازه دوربین خریده بودیم. از اون دوربینهای آنالوگ یاشیکا.
هرچندمدتیهبار به یهبهونهای با کلی ذوق و شوق، حلقههای فیلم ۲۴تایی یا ۳۶تایی میگرفتیم و میانداختیم تو دوربین و بعد شروع میکردیم به عکس گرفتن.
روزها و شاید هفتهها طول میکشید تا حلقهی فیلم تموم بشه؛ و بعد، کلی باید صبر میکردیم تا بتونیم عکسها رو ببینیم. تازه اگه شانس میآوردیم و نمیسوختن. اونموقعها مثل الان نبود که روزی بیستتا بیستتا، از هرجایی و هرچیزی عکس بندازی!
عکس خیلی کم میگرفتیم.
اونهم نه با هرکسی!...
نه هرجایی!
واسه همین هم خیلی مراقبشون بودیم.
همشون رو مرتب و تمیز میچیدیم داخل یه آلبوم و بعد یهجای امن قایمشون میکردیم.
همون چندتا دونه عکسِ ساده و بیکیفیت، یه وقتهایی بهونهای میشد که ساعتها تو دست خیلیهامون بمونن تا زُل بزنیم بهشون!...
و چه گریهها و خندههایی که باهاشون نکنیم!
عکسها حسهای خوبی میدادن اما....
بعد از رفتنت،
یادمه قیچی برداشتم تا از عکسهام جدات کنم،
ولی هر کاری میکردم نمیشد! ...
دستت دور گردنم بود!
راست میگفتی!
یا باید تحملت میکردم یا خودمو هم همرات مینداختم دور. همه عکسهارو انداختم دور...!
که چی؟ که خیال کنم هیچ خاطرهای ازت ندارم! که هیچ تصویری ازت توی ذهن ندارم؟!
•♡
#دلنوشته_غمگین
#خاطرات_بماندیادگار
#عاشقانه_ای_به_وقت_دلتنگی
یکی از قشنگترین دعاهایی که یه عاشق
میتونه بکنه اینه :
« اللهم أرح قلبه فهو و قلبه فی قلبی »
«خدایا قلبش را آرام کن چرا که
هم او و هم قلبش درونِ قلبم هستند..
#عربیات
#ستـــاره_میم
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉❦
#𝒋𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𖣘
#𝑺𝒉𝒐𝒈𝒉𝒆𝑵𝒂𝒇𝒂𝒔
تو تمومِ عکسهامون این شکلی بودیم. میگفت:
«یا باید منو کنارِ خودت تحمل کنی ...یا که نه، منو دور بندازی. ولی اگه انداختی خودت هم باید باهام بیایی!»
منظورشو نمیفهمیدم...
راستش زیاد هم درگیرِ فهمیدنش نبودم!
تازه دوربین خریده بودیم. از اون دوربینهای آنالوگ یاشیکا.
هرچندمدتیهبار به یهبهونهای با کلی ذوق و شوق، حلقههای فیلم ۲۴تایی یا ۳۶تایی میگرفتیم و میانداختیم تو دوربین و بعد شروع میکردیم به عکس گرفتن.
روزها و شاید هفتهها طول میکشید تا حلقهی فیلم تموم بشه؛ و بعد، کلی باید صبر میکردیم تا بتونیم عکسها رو ببینیم. تازه اگه شانس میآوردیم و نمیسوختن. اونموقعها مثل الان نبود که روزی بیستتا بیستتا، از هرجایی و هرچیزی عکس بندازی!
عکس خیلی کم میگرفتیم.
اونهم نه با هرکسی!...
نه هرجایی!
واسه همین هم خیلی مراقبشون بودیم.
همشون رو مرتب و تمیز میچیدیم داخل یه آلبوم و بعد یهجای امن قایمشون میکردیم.
همون چندتا دونه عکسِ ساده و بیکیفیت، یه وقتهایی بهونهای میشد که ساعتها تو دست خیلیهامون بمونن تا زُل بزنیم بهشون!...
و چه گریهها و خندههایی که باهاشون نکنیم!
عکسها حسهای خوبی میدادن اما....
بعد از رفتنت،
یادمه قیچی برداشتم تا از عکسهام جدات کنم،
ولی هر کاری میکردم نمیشد! ...
دستت دور گردنم بود!
راست میگفتی!
یا باید تحملت میکردم یا خودمو هم همرات مینداختم دور. همه عکسهارو انداختم دور...!
که چی؟ که خیال کنم هیچ خاطرهای ازت ندارم! که هیچ تصویری ازت توی ذهن ندارم؟!
•♡
#دلنوشته_غمگین
#خاطرات_بماندیادگار
#عاشقانه_ای_به_وقت_دلتنگی
یکی از قشنگترین دعاهایی که یه عاشق
میتونه بکنه اینه :
« اللهم أرح قلبه فهو و قلبه فی قلبی »
«خدایا قلبش را آرام کن چرا که
هم او و هم قلبش درونِ قلبم هستند..
#عربیات
#ستـــاره_میم
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉★
#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉❦
#𝒋𝒂𝒅𝒐𝒐𝒈𝒂𝒓𖣘
#𝑺𝒉𝒐𝒈𝒉𝒆𝑵𝒂𝒇𝒂𝒔
۲۵.۳k
۰۲ آبان ۱۴۰۲