وقتی تو مدرسه برات قلدری میکردن

وقتی تو مدرسه برات قلدری میکردن
فصل۲
پارت۶
یی جو رفت بیرون و در رو بست.
&ا.ت، یی جو و سوبین منظور خلصی نداشتن، فقط یکم تعجب کردن خب؟ فعلا روی بهبودیت تمرکز کن باشه؟
+اوهوم
☆محوطه بیمارستان☆
٪هی سوبین، خوبی؟ دستت چیشده؟
-خوبم، چیزی نیست
٪با ا.ت، چیشدش؟
-هیچی بحثمون شد
٪مگه اصلا اون تو رو یادش میاد که باهم دعوا کنین؟(خنده)
-یی جو!
٪ببخشید غلط کردم
-حالا میخوای چیکار کنی؟
٪باید حواسمون به ا.ت باشه، حالش خوب نیست. مخصوصا وقتی ماجرای مامان بابا رو بفهمه، نمیدونم چجوری باهاش کنار میاد
-میخوای....یه مدت برید secret house؟
٪عمارت خودمون هست....باورت نمیشه تو این سه ماه به اندازه کل عمرم خدمتکار اخراج کردم
-مگه نگفتی ا.ت از اونجا فقط خاطره های بد داره؟
٪آره خب، پدر مادرم هیچ وقت ما رو دوست نداشتن...بایدم فقط خاطره ی بد ازش داشته باشه
-میخوای....
٪میخوام بفروشمش
-میخواستم همینو بگم
٪انحصار وراثت تموم شده ولی خانواده پدرم خیلی سعی کردن دارایی مادر پدرم رو بگیرن، خداروشکر حداقل عمارت برامون مونده، قاضی تمام مالکیت اموال رو به من و خواهرم داده از این بابت خوشحالم.
-خانواده پدرتون؟
٪وقتی یی جو تیر خورد هیچکدوم خبر از حالش نگرفتن، خودت ته تشییع جنازه رو دیدی بجز تو و پسرا و دخترا هیچکس نیومد اما صحبت از مال و اموال شد از در و دیوار داره وارث میریزه.