چشماشو با حس نوازش شدن دستش باز کرد و به استادش که داشت دستای ...

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹¹
چشماشو با حس نوازش شدن دستش باز کرد و به استادش که داشت دستای کوچولوش رو نوازش میکرد نگاه کرد.
+اهم استاد...
_بیسن بجه جون اگه یه بار دیگه خارج از کلاس استاد مین صدام کنی قول نمیدم که فیزیکی عمل کنم... شیمی عمل میکنم فهمیدی؟!(جونننننن میخواین جیمین یه بار دیگه بگه استاد مین؟! نچچچ نمیشه)
+چشم (آروم)
_نشنیدم..
+باشه (داد)
همه مردم بهشون نگاه کردن تهکوک و نامجین با نگاه پر تعجب و سوالی.
یونگی هم که مثل همیشه همه چیز رو به چپش گرفت و به رو به رو خیره شد و آفرینی گفت.
بازی بالاخره تموم شد و حال جیمین بد بود انگار هر لحظه ممکن بود (گلاب بروتون) بالا بیاره.
@خوبی؟!
*احساس میکنم حالم جیمینه.
@آب بیارم؟!
*آره.
+میشه لطفاً واسه منم بیاری تهیونگ.
@البته.
(دیگه میخوام تهکوک عاشقاته رفتار کنن)
تهیونگ رفت سمت بوفه و دوتا آب خرید داشت بر میگشت یونگی به سمتش حرکت کرد و گفت:_آب جیمین رو بده
دستشو به سمت تهیونگ برد تا آب رو ازش بگیره ولی تهیونگ دستشو عقب کشید و وایساد و به یونگی نگاه کرد.
@میبینم که نگاهت رو جیمین میچرخه.
_بده به من.
@آقای مین... حد خودتو بدون.
_گفتم بدش به من.
@بابا رو ما حساب کن... من میتونم یه کاری کنم که تو به جیمین برسی.
یونگی پس گردنی ای به تهیونگ زد(بابایی تهیونگ گناه داشت)
_فوضولی نکن پسر خوب بده.
@بیا.
آب رو از تهیونگ گرفت و به سمت جیمین حرکت کرد.
_خوبی... بیا بخور..
+مرسی.
_شرمنده نباید مجبورت میکردم.
+نه بابا... مشکل خودمه.. که نمیفهمم که این یارو فقط یه اکتور سادس.
_خب مشکل اینجاست که این اکتور ها میتونن باعث سکته بشن.
جیمین روشو سمت یونگی کرد و آب تو دهنش موند.
_حالا که نکردی.
وقتی به صورت جیمین نگاه کرد خواست از اون حجم از کیوتی و از اون لپای خوشگلش گاز بگیره.
_مجبوری انقدر کیوت باشی؟!
+من؟!
_نه روح پشت سرتو میگم.
+خب...
خجالت کشید و نمیدونست چی بهش بگه این حرفا رو روزی صد بار جین و تهیونگ و جونگکوک بهش میزنن. ولی جیمین مودش اینجوریه که.
+من کیوت نیستم من دیگه بزرگ شدم.. من از جونگکوک و تهیونگ بزرگتدم پس به من نگین کیوت من از کل بچه های اون کلاس بزرگترم.
_خیلی خب نمیخواد انقدر قرمز بشی...
•بچه ها من گشنمه.
@میشه بریم یه رستوران و یه غذا سبک بزنیم و بریم خونه؟! من خوابم میاد.
^اوکیه.
همه سریع سوار ماشین شدن و به سمت رستوران حرکت کردن جیمین یه دوکبوکی سفارش داد و یونگی یه سوپ بیشترشون دوکبوکی سفارش دادن و خوردن و به سمت ماشین هاشون رفتن.
^خیلی خب هرکس بره دیگه خونش..
•خیلی خب بچه ها شب بخیر.
+جین هیونگ تو منو میبری خونه؟!
_نخیر با خودم میای.
@خیلی خب شب بخیر
*شب بخیر هیونگ ها.

ادامش فرداااا شب بخیر
دیدگاه ها (۲)

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹 𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹²سوار ماشین شدن، ماشین رو روشن کرد و ...

ادامه€باشه... ای خدا جیمینی چقدر کیوت خوابیدی داداشیییی. احس...

طوری که جیمین عاشق شونه یونگیه

خیلی ها هنوز دارید از من سوال میپرسید درباره جیمین، ببینید ا...

پارت ۲۲جونگکوک: هیونگ شمع هارو فوت کن یونگی: باشه همه شروع م...

my month²پارت¹²

monthmy²پارت²

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط