fake taehyung
fake taehyung
part*¹¹
ا/ت
ا/ت: بزار برم بیمارستان تروخدا
تهیونگ: نه نمیزارم بری تو دیگه بیمارستان نمیری زندگی خودتو تموم شده بدون
اینو گفت و رفت
ا/ت: هییی کجا صبر کن
سه ساعت بعد
تهیونگ: بیا شامتو بخور
ا/ت: نه نمیخوام
تهیونگ: میزارمش اینجا
ا/ت: نمیخوام
تهیونگ: باشه
شب شده بود به پنجره اتاق خیره شده بودم کمد اتاق باز کردم پر از لباس بود یکیشو پوشیدم صدای تیر تفنگی رو شنیدم از پنجره نگاه کردم
یکی با صدای بلند داد زد: اقای کیم به عمارت حمله کردن
با ترس رفتم پشت یه جا قایم شدم صدای شکوندن شیشه هارو میشنیدم و شیشه پنجره اتاقی که من داخلش بودم هم شکست با ترس اونجا بودم در باز شد بیشتر ترسیدم
تهیونگ: ا/ت پاشو سریع بیا
ا/ت: نه
خیلی میترسیدم یعنی چی شده
اومد دستمو گرفت
ا/ت: کجا منو میبری
تهیونگ: خطرناکه اونجا بمونی بیا پیش خودم باش
پشتش بودم ازم محافظت میکرد
تهیونگ: خوبی
ا/ت: اره
تهیونگ: بیا برو این اتاق بمون زیر زمینه هیچکس از اینجا خبر نداره بمون اونجا موقعی که رفتن میام دنبالت
ا/ت: باشه
تهیونگ: مراقب خودت باش
ا/ت: توهم همینطور
درو بستو رفت
پریز برق و پیدا کردم لامپ روشن کردم
یک ساعت بعد
یک ساعت بود اینجا بودم صدای تیر کمتر شده بود و فک کنم رفته بودن منم رفتم بیرون دنباله تهیونگ
ا/ت: رفتن
&: بله
ا/ت: تهیونگ
پیداش نکردم رفتم تو حیاط تهیونگ دیدم یه گوشه افتاده زخمی شده
تهیونگ: ا/ت کمکم کن
ا/ت: چیشده
تهیونگ: فک کنم تیر خوردم
دستشو گرفتم یه تیکه از لباسشو بریدم و گذاشتمش رو زخمش به بادیگاردا گفتم اومدن و تهیونگ گذاشتن رو تختش
#فیک
#سناریو
part*¹¹
ا/ت
ا/ت: بزار برم بیمارستان تروخدا
تهیونگ: نه نمیزارم بری تو دیگه بیمارستان نمیری زندگی خودتو تموم شده بدون
اینو گفت و رفت
ا/ت: هییی کجا صبر کن
سه ساعت بعد
تهیونگ: بیا شامتو بخور
ا/ت: نه نمیخوام
تهیونگ: میزارمش اینجا
ا/ت: نمیخوام
تهیونگ: باشه
شب شده بود به پنجره اتاق خیره شده بودم کمد اتاق باز کردم پر از لباس بود یکیشو پوشیدم صدای تیر تفنگی رو شنیدم از پنجره نگاه کردم
یکی با صدای بلند داد زد: اقای کیم به عمارت حمله کردن
با ترس رفتم پشت یه جا قایم شدم صدای شکوندن شیشه هارو میشنیدم و شیشه پنجره اتاقی که من داخلش بودم هم شکست با ترس اونجا بودم در باز شد بیشتر ترسیدم
تهیونگ: ا/ت پاشو سریع بیا
ا/ت: نه
خیلی میترسیدم یعنی چی شده
اومد دستمو گرفت
ا/ت: کجا منو میبری
تهیونگ: خطرناکه اونجا بمونی بیا پیش خودم باش
پشتش بودم ازم محافظت میکرد
تهیونگ: خوبی
ا/ت: اره
تهیونگ: بیا برو این اتاق بمون زیر زمینه هیچکس از اینجا خبر نداره بمون اونجا موقعی که رفتن میام دنبالت
ا/ت: باشه
تهیونگ: مراقب خودت باش
ا/ت: توهم همینطور
درو بستو رفت
پریز برق و پیدا کردم لامپ روشن کردم
یک ساعت بعد
یک ساعت بود اینجا بودم صدای تیر کمتر شده بود و فک کنم رفته بودن منم رفتم بیرون دنباله تهیونگ
ا/ت: رفتن
&: بله
ا/ت: تهیونگ
پیداش نکردم رفتم تو حیاط تهیونگ دیدم یه گوشه افتاده زخمی شده
تهیونگ: ا/ت کمکم کن
ا/ت: چیشده
تهیونگ: فک کنم تیر خوردم
دستشو گرفتم یه تیکه از لباسشو بریدم و گذاشتمش رو زخمش به بادیگاردا گفتم اومدن و تهیونگ گذاشتن رو تختش
#فیک
#سناریو
۳۱.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.