fake taehyung
fake taehyung
part*¹⁰
سه ساعت بعد
تهیونگ
گوشی ا/ت زنگ خورد (مامان ❤)
جوابش دادم
تهیونگ: الو
م: سلام پسرم
تهیونگ: سلام خاله خوبی ا/ت خوابه از بیمارستان اومد خسته بود منم جواب دادم گفتم نگران نشید
م:ا/ت چرا میاد پیش تو چرا نمیاد پیش ما
تهیونگ: اخه یه خونه خریده کنار منه و به بیمارستان هم نزدیک تره این روزا خیلی سرش شلوغه میاد یه ساعت میخوابه و میره سرکار
م: اها خب بزارش تا بخوابه بهش هم بگو ما میریم که دیگه با وسایلمون یه ماه دیگه برمیگردیم
تهیونگ: چشم بهش میگم
م: خب خدافظ
تهیونگ: خدافظ
رفتم بالا پیش ا/ت
ا/ت: چرا نمیزاری بیام پایین ها چرا منو گذاشتی تو این اتاق خیلی عوضی هستی بزار بیام پایین
تهیونگ: نه اومدم اینو بگم که مامانت زنگ زد گفت میرن شهر خودشون یه ماه دیگه برمیگردن اینجا کامل
ا/ت نشست همونجا گریه کرد
ا/ت: خیلی خستم میکنی میفهمی خیلی اذیت میشم پیشت
تهیونگ: گفتم بازم میگم هرطور میخوای فک کن مهم نیست برام مهم اینه داری سختیایی میکشی که من تو بچگی کشیدم 🙂
ا/ت: برو بیرون نمیخوام ببینمت
تهیونگ: ولی من میخوام گریتو ببینم دلم اروم بشه
ا/ت: باشه از گریه من خوشحال باش
تهیونگ: خوشحالم خیلی
ا/ت: تا کی میخوای منو اینجا نگه داری توهم یه وقت عاشق کسی میشی
تهیونگ: خفه شو تو تا موقعی اینجایی که خودت بخوای خود کشی کنی
ا/ت: پس خودت چرا منو نمیکشی راحت بشم از دستت نمیزاری فردا برم بیمارستان
تهیونگ: نه نمیزارم تو دیگه اینجایی تا همیشه پس سعی کن عاشق اینجا بشی
ا/ت: خیلی...
تهیونگ: عوضی هستم میدونم هستم قبول دارم ولی چی بهت میرسه اینقدر بهم میگی ازادی نمیرسه بهت تو دیگه ماله منی این تازه شروعشه
#سناریو
#فیک
part*¹⁰
سه ساعت بعد
تهیونگ
گوشی ا/ت زنگ خورد (مامان ❤)
جوابش دادم
تهیونگ: الو
م: سلام پسرم
تهیونگ: سلام خاله خوبی ا/ت خوابه از بیمارستان اومد خسته بود منم جواب دادم گفتم نگران نشید
م:ا/ت چرا میاد پیش تو چرا نمیاد پیش ما
تهیونگ: اخه یه خونه خریده کنار منه و به بیمارستان هم نزدیک تره این روزا خیلی سرش شلوغه میاد یه ساعت میخوابه و میره سرکار
م: اها خب بزارش تا بخوابه بهش هم بگو ما میریم که دیگه با وسایلمون یه ماه دیگه برمیگردیم
تهیونگ: چشم بهش میگم
م: خب خدافظ
تهیونگ: خدافظ
رفتم بالا پیش ا/ت
ا/ت: چرا نمیزاری بیام پایین ها چرا منو گذاشتی تو این اتاق خیلی عوضی هستی بزار بیام پایین
تهیونگ: نه اومدم اینو بگم که مامانت زنگ زد گفت میرن شهر خودشون یه ماه دیگه برمیگردن اینجا کامل
ا/ت نشست همونجا گریه کرد
ا/ت: خیلی خستم میکنی میفهمی خیلی اذیت میشم پیشت
تهیونگ: گفتم بازم میگم هرطور میخوای فک کن مهم نیست برام مهم اینه داری سختیایی میکشی که من تو بچگی کشیدم 🙂
ا/ت: برو بیرون نمیخوام ببینمت
تهیونگ: ولی من میخوام گریتو ببینم دلم اروم بشه
ا/ت: باشه از گریه من خوشحال باش
تهیونگ: خوشحالم خیلی
ا/ت: تا کی میخوای منو اینجا نگه داری توهم یه وقت عاشق کسی میشی
تهیونگ: خفه شو تو تا موقعی اینجایی که خودت بخوای خود کشی کنی
ا/ت: پس خودت چرا منو نمیکشی راحت بشم از دستت نمیزاری فردا برم بیمارستان
تهیونگ: نه نمیزارم تو دیگه اینجایی تا همیشه پس سعی کن عاشق اینجا بشی
ا/ت: خیلی...
تهیونگ: عوضی هستم میدونم هستم قبول دارم ولی چی بهت میرسه اینقدر بهم میگی ازادی نمیرسه بهت تو دیگه ماله منی این تازه شروعشه
#سناریو
#فیک
۲۵.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.