پارت ۹
پارت ۹
استاد جذاب من
@ قربان رسیدیم
جونگکوک ات رو بغل میکنه و میرن خونه
ات : یا جانگکوکا خودم میتونم راه برم
جونگکوک : نچ امشب پیش خودم میخوابی الان ولت کنم فرار میکنی
ات : باش (پوکر)
جونگکوک میره تو اتاق و ات رو میزاره زمین
ات : جانگکوکا من میرم لباس خوابم و بپوشم و بیام
جونگکوک : نچ تو برو حموم خودم برات لباس میارم
ات : باش ( ات تو اتاق جونگکوک میره حموم)
جونگکوک ویو رفتم تو اتاق ات یه تیشرت یاسی با شلوارک سفید برداشتم و رفتم تو اتاقم و منتظر ات موندم
ات : جونگکوک حوله بده
جونگکوک : بیا ولی بدون حوله خوشگلتری
ات : یاااا
جونگکوک :خنده
ات : لباسم رو بده
جونگکوک:بیا
ات : خب
جونگکوک: خب
ات : نمیری بیرون
جونگکوک : نچ
ات : برووو
جونگکوک: نچچچ
ات : اوففف حداقل چشات رو بگیر
جونگکوک : اونم نچ
ات اوفف
با سختی لباسم رو پوشیدم میخواستم بخوابم که جونگکوک پاشد رفت حوله آورد
جونگکوک: بیا بشین رو پام( اشاره به پاش)
ات : باش
ات نشست رو پای جونگکوک و جونگکوک موهاش رو خشک کرد ( جونگکوک هم شلوارک پوشیده بدون تیشرت )
ات ویو
کرمم گرفته بود پس پاشدم نشستم رو دی.کش و جا به جا شدم
جونگکوک: اوفففف ات مطمئنی جای درستی نشستی
ات :مگه ناراحتی
جونگکوک : نه ولی برات بد تموم میشه و ات رو پرت میکنه رو تخت و روش خیمه میزنه
جونگکوک : الان راحتی
ات : هوم ولی بعدش راحت ترم
جونگکوک : خودت خواستی لباش رو میزاره رو لبای ات و محکم میمکه بعد ۵ دقیقه جونگکوک میخواد جدا شه که ات دستش رو میندازه دور گردن جونگکوک و میکشه سمت خودش و. لباش رو میبوسه و محکم میمکه و دستش رو دور کمر جونگکوک حلقه میکنه
جونگکوک لباس ات رو درمیاره و (ها منتظر چیییی برو نمازتو بخون 🦖)
صبح فردا
ات ویو
صبح از خواب پاشدم اما جونگکوک کنارم نبود رفتم پایین و جونگکوک رو دیدم داشت آشپزی میکرد
ات : سلام جونگکوکا صبح بخیر
جونگکوک : سلام بیبی صبح تو هم بخیر
ات : مرسی آجوما کوش تو چرا آشپزی میکنی
جونگکوک : دختر آجوما حاملست رفت پیش دخترش منم خدمتکارا رو فرستادم تا برن استراحت کنن یه ماه بعد میان
ات : آها خوب چی درست کردی که گشنمه
جونگکوک : بیا اینم صبحونه ( هرچی دوست دارید فکر کنید )
بعد صبحونه
ات : جونگکوکا چرا ما ازدواج نمیکنیم
جونگکوک : اومم دلیلی نداره اگر بخوای ازدواج میکنیم
ات : جدی
جونگکوک : آره
ات : واییییی پس میشه هفته ی بعد ازدواج کنیم
جونگکوک : باشه پس ۳ روز دیگه میریم لباس بگیریم
پایان
میدونم چرت شده به روم نیارید 🙂
استاد جذاب من
@ قربان رسیدیم
جونگکوک ات رو بغل میکنه و میرن خونه
ات : یا جانگکوکا خودم میتونم راه برم
جونگکوک : نچ امشب پیش خودم میخوابی الان ولت کنم فرار میکنی
ات : باش (پوکر)
جونگکوک میره تو اتاق و ات رو میزاره زمین
ات : جانگکوکا من میرم لباس خوابم و بپوشم و بیام
جونگکوک : نچ تو برو حموم خودم برات لباس میارم
ات : باش ( ات تو اتاق جونگکوک میره حموم)
جونگکوک ویو رفتم تو اتاق ات یه تیشرت یاسی با شلوارک سفید برداشتم و رفتم تو اتاقم و منتظر ات موندم
ات : جونگکوک حوله بده
جونگکوک : بیا ولی بدون حوله خوشگلتری
ات : یاااا
جونگکوک :خنده
ات : لباسم رو بده
جونگکوک:بیا
ات : خب
جونگکوک: خب
ات : نمیری بیرون
جونگکوک : نچ
ات : برووو
جونگکوک: نچچچ
ات : اوففف حداقل چشات رو بگیر
جونگکوک : اونم نچ
ات اوفف
با سختی لباسم رو پوشیدم میخواستم بخوابم که جونگکوک پاشد رفت حوله آورد
جونگکوک: بیا بشین رو پام( اشاره به پاش)
ات : باش
ات نشست رو پای جونگکوک و جونگکوک موهاش رو خشک کرد ( جونگکوک هم شلوارک پوشیده بدون تیشرت )
ات ویو
کرمم گرفته بود پس پاشدم نشستم رو دی.کش و جا به جا شدم
جونگکوک: اوفففف ات مطمئنی جای درستی نشستی
ات :مگه ناراحتی
جونگکوک : نه ولی برات بد تموم میشه و ات رو پرت میکنه رو تخت و روش خیمه میزنه
جونگکوک : الان راحتی
ات : هوم ولی بعدش راحت ترم
جونگکوک : خودت خواستی لباش رو میزاره رو لبای ات و محکم میمکه بعد ۵ دقیقه جونگکوک میخواد جدا شه که ات دستش رو میندازه دور گردن جونگکوک و میکشه سمت خودش و. لباش رو میبوسه و محکم میمکه و دستش رو دور کمر جونگکوک حلقه میکنه
جونگکوک لباس ات رو درمیاره و (ها منتظر چیییی برو نمازتو بخون 🦖)
صبح فردا
ات ویو
صبح از خواب پاشدم اما جونگکوک کنارم نبود رفتم پایین و جونگکوک رو دیدم داشت آشپزی میکرد
ات : سلام جونگکوکا صبح بخیر
جونگکوک : سلام بیبی صبح تو هم بخیر
ات : مرسی آجوما کوش تو چرا آشپزی میکنی
جونگکوک : دختر آجوما حاملست رفت پیش دخترش منم خدمتکارا رو فرستادم تا برن استراحت کنن یه ماه بعد میان
ات : آها خوب چی درست کردی که گشنمه
جونگکوک : بیا اینم صبحونه ( هرچی دوست دارید فکر کنید )
بعد صبحونه
ات : جونگکوکا چرا ما ازدواج نمیکنیم
جونگکوک : اومم دلیلی نداره اگر بخوای ازدواج میکنیم
ات : جدی
جونگکوک : آره
ات : واییییی پس میشه هفته ی بعد ازدواج کنیم
جونگکوک : باشه پس ۳ روز دیگه میریم لباس بگیریم
پایان
میدونم چرت شده به روم نیارید 🙂
۱۷.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.