محبوبم

محبوبم...

امروز هم بی تو گذشت...
چشم دارد به ندیدنت عادت می کند؛ 

زبان نامت را به سختی در دهانم می چرخاند؛
دست ها بلا استفاده و گوش هایم صدایت را ...

روزگار غریبی ست و درد هر بار یکی از اعضای تنم را احاطه می کند. 

شاید برای همین است که قلب و مغزم، با آنکه همیشه کنار تواَند؛ بیقراری هم می کنند.

قلب... مثل مادری که جنگ، جنازه ی فرزندش را هنوز پس نداده است 

و مغز... چون پدری که در تنهایی و خلوتش، به آرامی می گرید.

چه تشبیه مسرت بخشی...! که هربار به یادم خواهد آورد ...

" هرگز، فراموش نخواهی شد ..."


#حمید_جدیدی



#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
دیدگاه ها (۲)

می روم بلکه تحمل به خودش فکر کنداز سرت می پرم، الکل به خودش ...

"تو"تحولی عظیم هستی در دنیای من...مثلا وقتی در تهران با "تو"...

دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارمگلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذ...

گفت: خوش به حالتگفتم: چراگفت: عقل نداری راحتی خندیدیمنگاش کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط