میشانمت به سوی آغوش خودم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میڪشانمت به سوی آغوش خودم
تا تپش قلب پر التهابم
عطر تنم
نفسهایم
تو را
بسوزاند
مست ڪند
از خود بیخود ڪند،
تا دستانت را بر گردنم بیاویزی
لبانت را بر لبان آتشینم گذاری
ڪه آغوشمان ڪهنه شرابی باشد
خیر بر برق چشمان هم
در هوای عاشقی
عشق را
سفتی و سختی و براقی
را در تنت فرو ریزم
نجوا ڪنم آرام
عاشقانه های دلم را
ڪه تو را من دیوانه وار عاشقم ...

فــــsheyban9023ــــؤاد
دیدگاه ها (۰)

جای تودر قلب من استدر بطن شعرهای من   نه در دور دست ..!و فاص...

انگار که از مشت قفس رستی و رفتییک‌باره به روی همه در بستی و ...

.دور مانده‌ام.چون جزیره‌ای ناشناخته،در انتهای دریایی که دیگر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط