انگار که از مشت قفس رستی و رفتی

انگار که از مشت قفس رستی و رفتی

یک‌باره به روی همه در بستی و رفتی

هر لحظه‌ی همراهی ما خاطره‌ای بود

اما تو به یک خاطره پیوستی و رفتی

نفرین به وفاداری‌ات ای دوست که با من

پیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتی

چون خاطره‌ی غنچه‌ی پرپر شده در باد

در حافظه‌ی باغچه‌ها هستی و رفتی

جا ماندن تصویر تو در سینه‌ی من! آه!

این آینه را آه که نشکستی و رفتی

فــــsheyban9023ــــؤاد
دیدگاه ها (۰)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌میڪشانمت به سوی آغوش خودمتا تپش قلب...

جای تودر قلب من استدر بطن شعرهای من   نه در دور دست ..!و فاص...

.دور مانده‌ام.چون جزیره‌ای ناشناخته،در انتهای دریایی که دیگر...

عشقم رابه رویش آوردمکه شایددلداده شوددل زده شد ، رفتحسرتش ما...

My angel (part 14 )چند دقیقه ای میشد که محو فضای اطرافت شده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط