.عجب آشفته بازاریست!جمعه را میگویم؛از همان کلهی سحر،کِرکِرهی دلتنگیاش را بالا میدهد و بیوقفه جار میزند:« آی مردم! نبودن، ندیدن، نداشتن...زیر قیمت...!»و دل نادانم چه بیمنطق،خودش را به دست این جارچیان تنهایی می سپارد.