فیک عشق ابدی
بلهره اقا اومد سوار ماشین شدم وقتی رسیدیم دهنم تا گاراج باز موند خونه عادی نبود امارت بود
کلی دختر پسر ها با لباس های جذاب اونا وایساده بودن که دختری نزدیک من شد
دختره: جانهووووو سلام چطوری دختر یه وقت یادی از ما نکنی بی معرفت ۵ساله ندیدمت
جانهو: شما
دختره: جانهو واقعا که نشناختی منم سوجونگ رفیق از ابتدایی باهم بودیم که از راهنمایی رفتیالان یازدهمی اره
جانهو: سوجونگگگگگ دلم برات تنگ شده بودد😭
که صدای در اومد
خانم ها اقایان خیلی خوب میدونید چرا اینجا ها هستین و وقتشه بیانننن
جونگ کوک دیدم اشک هام جاری شد از پله ها اومد پایین به مهمون ها خوش امد گویی میگفت من بدون اینکه دست خودم باشه دویدم سمت جونگ کوک محکم بغلش کردم
چکار میکنم من الان همه نگاهشون روی من بود واییییی خدایا سرم رو بالا گرفتم نگاه تعجب آور جونگ کوک روی خودم دیدم
که جیغی شنیدم
هویییییییی دختره ی سلیطه چه غلطی میکنی از بغل دوست پسرم بیا بیرون
چی چ چی جونگ کوک دوست دختر داشت 😱
دختره اومد سمت منو محکم هول داد که سوجونگ اومد منو بلند کرد اون رزمی کار بود دختره رو هول داد پاش گذاشت روی کمرش
سوجونگ: ببین افریطه فک نکن جانهو غریبه بی کس کاره یکی اینجا هست که چهار چشمی حواسش بهش هست دیگه دستتو روش بلند نمیکنی هاااااااا
جیمین: نه فقط یکی نیست منم اینجام
جیمین نزدیکم شد دستش رو توی دستم حلقه کرد
جیمین ادامه داد: خانم ها و اقایان دقت کنید چی میخوام بگم من ب.........
که جلوی دهنش گرفتم اروم دم گوشش گفتم هیشششش وضع بدتر از این نکن خواهش میکنم فقط بیا بریمممم لطفااا
من جیمین با سوجونگ از امارت خارج شدیم من از اول راه تا اخر گریه میکردم سوجونگ رسونده بودیم
جیمین: اخه زیبا چرا گر....
جانهو: تو میدونستی آ آ آره میدونستی امکان نداره ندونی
جیمین: چیو
جانهو: خودتو به کوچه علی چپ نزن
جیمین: میدونستم خوب من نمیدونستم اینجوری میشه جانهو علم قیم ندارم که عزیزم
جانهو ناگهان.......
کلی دختر پسر ها با لباس های جذاب اونا وایساده بودن که دختری نزدیک من شد
دختره: جانهووووو سلام چطوری دختر یه وقت یادی از ما نکنی بی معرفت ۵ساله ندیدمت
جانهو: شما
دختره: جانهو واقعا که نشناختی منم سوجونگ رفیق از ابتدایی باهم بودیم که از راهنمایی رفتیالان یازدهمی اره
جانهو: سوجونگگگگگ دلم برات تنگ شده بودد😭
که صدای در اومد
خانم ها اقایان خیلی خوب میدونید چرا اینجا ها هستین و وقتشه بیانننن
جونگ کوک دیدم اشک هام جاری شد از پله ها اومد پایین به مهمون ها خوش امد گویی میگفت من بدون اینکه دست خودم باشه دویدم سمت جونگ کوک محکم بغلش کردم
چکار میکنم من الان همه نگاهشون روی من بود واییییی خدایا سرم رو بالا گرفتم نگاه تعجب آور جونگ کوک روی خودم دیدم
که جیغی شنیدم
هویییییییی دختره ی سلیطه چه غلطی میکنی از بغل دوست پسرم بیا بیرون
چی چ چی جونگ کوک دوست دختر داشت 😱
دختره اومد سمت منو محکم هول داد که سوجونگ اومد منو بلند کرد اون رزمی کار بود دختره رو هول داد پاش گذاشت روی کمرش
سوجونگ: ببین افریطه فک نکن جانهو غریبه بی کس کاره یکی اینجا هست که چهار چشمی حواسش بهش هست دیگه دستتو روش بلند نمیکنی هاااااااا
جیمین: نه فقط یکی نیست منم اینجام
جیمین نزدیکم شد دستش رو توی دستم حلقه کرد
جیمین ادامه داد: خانم ها و اقایان دقت کنید چی میخوام بگم من ب.........
که جلوی دهنش گرفتم اروم دم گوشش گفتم هیشششش وضع بدتر از این نکن خواهش میکنم فقط بیا بریمممم لطفااا
من جیمین با سوجونگ از امارت خارج شدیم من از اول راه تا اخر گریه میکردم سوجونگ رسونده بودیم
جیمین: اخه زیبا چرا گر....
جانهو: تو میدونستی آ آ آره میدونستی امکان نداره ندونی
جیمین: چیو
جانهو: خودتو به کوچه علی چپ نزن
جیمین: میدونستم خوب من نمیدونستم اینجوری میشه جانهو علم قیم ندارم که عزیزم
جانهو ناگهان.......
- ۵.۶k
- ۰۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط