پارت²¹
پارت²¹
فصل دوم
................................
فردایه اروم تری داشته باشم قلت زدم اونور تخت ... بالشتا بویه عطر جونگ کوک رو میدادن عطر کسی که با تمام وجودم دوسش داشتم و الان باید فراموشش کنم .. راستش میدونین چیه؟ من داشتم فراموشش میکردم اما وقتی اون شب دیدمش دوباره تمام خاطره هایه فراموش شده برگشتن ... همیشه میگم لعنت بهت که رفتی ...... بالشتومحکم بغل کردم و همونجور خوابم برد ...
فردا ) نشستم پشت در و گوشمو چسبوندم بهش تا ببینم بیرون چه خبره نمیدونم چرا عین این احمقا ساعت ۹ و نیم صب خودمو تو اتاق حبس کردم و دارم از گشنگی میمیرم واسا ببینم .. یعنی جونگ کوک شبو چیکار کرد؟ کجا خوابید؟ وایی ولش کن به من چه .... یهو یکی در زد سه متر پریدم هوا
؛؛ وای .. ترسیدم(اروم)
؛؛ بله؟
" اقا صداتون کردن صبحانه بخورید
اخ اخ بدجور گشنم بود الان اگه بگم نه پس این تو چی کوفت کنم؟ از دیروز حتی ابم نخوردم ولی نه نمیرم
؛؛ بهش بگید من نمیام
" ولی اقا گفتن حتما برید
؛؛ وای گیردادیناا .. بهش بگید بقیه اش با من
باشه ای گفت و رفت منم عین خر موندم اینجا مث چی دلم میخواست برم بشینم هرچی رو میزه رو بخورم ولی خوب من اینقدر مغرورم که حاضرم اینجا بمیرم ولی پامو از اینجا بیرون نزارم ... بزار یکم بگردم حداقل باید یه شکلاتی اینجا باشه ! از کشو بگیر تا زیر تخت حتی تو حموم هم گشتم ولی به غیر از مشروب چیز دیگه ای نبود اینجوریم که نمیشه اینارو خورد وگرنه همشو یه نفس سر میکشیدم اوففف پخش شدم کف زمین بعد صدایه شکمم در اومد دستمو با نا امیدی روش کشیدم و گفتم
؛؛ میدونم میدونم ... اما نمیتونم برم
دوبارع صدایه در اومد نکنه دوباره اومده گیر بده برم؟ یا برام صبحانه اورده !
؛؛ بلههههه
_ درو باز کن
هعی فک کنم بیچاره شدم الان میاد میگه واسه چی نیومدی منم که گشنمه اعصاب ندارم میزنم از وسط نصفش میکنم حالا بیا و جمش کن
؛؛ چیکارم داری
_ باز کن تا بگم
نکنه میخواد منو بکشه چون دیشب تو اتاقش نیومده؟ وای گشنته مغزت از کار افتاده هااا ... بلند شدم و درو باز کردم سریع اومد تو و درو بست عجیبه که عصبی نبود
_ چرا اینکارارو میکنی؟
؛؛ چیکار کردم؟
_ خودت فک کن ببین جیکار کردی
چشمامو تو حدقه چرخوندم و دست به سینه گفتم
؛؛ نمیفهمم چی میگی
_ اینقدر مسخره بازی در نیار میدونم بخازر حرفایه دیرور النا زورت اومده
؛؛ چی گفتییی؟؟؟ مننن؟؟ مگه من اویزون توعم؟
_ نه ولی چرا وقتی زورت نیومده اینجوری واکنش نشون میدی
؛؛ انتظار نداشته باش با یه لبخند ازش بگذرم تازههه شانس اورد فکشو نشکستم
_ اوفففف بسههه ... تو چرا اینقدر عوض شدی؟ تند و تند پاچه میگیری !
؛؛ اره عوض شدم باید با یونایه جدید کنار بیایی عزیزممم
_ بسه اینقدر وز وز نکن بیا بریم یه چیزی بخور میدونم داری از گشنگی میمیری سردرد گرفتن از صدایه شکمت !
به خشکی شانس ضایع شدم ... ای کوفتو بخوری که نمیتونی دو دیقه اروم بگیری سعی کردم نشون ندم گشنمه
؛؛ صدایه من؟ مطمعنی چیزی به خوردت ندادن؟
_ نمیتونی گولم بزنی
انگاری تمونه ...
فصل دوم
................................
فردایه اروم تری داشته باشم قلت زدم اونور تخت ... بالشتا بویه عطر جونگ کوک رو میدادن عطر کسی که با تمام وجودم دوسش داشتم و الان باید فراموشش کنم .. راستش میدونین چیه؟ من داشتم فراموشش میکردم اما وقتی اون شب دیدمش دوباره تمام خاطره هایه فراموش شده برگشتن ... همیشه میگم لعنت بهت که رفتی ...... بالشتومحکم بغل کردم و همونجور خوابم برد ...
فردا ) نشستم پشت در و گوشمو چسبوندم بهش تا ببینم بیرون چه خبره نمیدونم چرا عین این احمقا ساعت ۹ و نیم صب خودمو تو اتاق حبس کردم و دارم از گشنگی میمیرم واسا ببینم .. یعنی جونگ کوک شبو چیکار کرد؟ کجا خوابید؟ وایی ولش کن به من چه .... یهو یکی در زد سه متر پریدم هوا
؛؛ وای .. ترسیدم(اروم)
؛؛ بله؟
" اقا صداتون کردن صبحانه بخورید
اخ اخ بدجور گشنم بود الان اگه بگم نه پس این تو چی کوفت کنم؟ از دیروز حتی ابم نخوردم ولی نه نمیرم
؛؛ بهش بگید من نمیام
" ولی اقا گفتن حتما برید
؛؛ وای گیردادیناا .. بهش بگید بقیه اش با من
باشه ای گفت و رفت منم عین خر موندم اینجا مث چی دلم میخواست برم بشینم هرچی رو میزه رو بخورم ولی خوب من اینقدر مغرورم که حاضرم اینجا بمیرم ولی پامو از اینجا بیرون نزارم ... بزار یکم بگردم حداقل باید یه شکلاتی اینجا باشه ! از کشو بگیر تا زیر تخت حتی تو حموم هم گشتم ولی به غیر از مشروب چیز دیگه ای نبود اینجوریم که نمیشه اینارو خورد وگرنه همشو یه نفس سر میکشیدم اوففف پخش شدم کف زمین بعد صدایه شکمم در اومد دستمو با نا امیدی روش کشیدم و گفتم
؛؛ میدونم میدونم ... اما نمیتونم برم
دوبارع صدایه در اومد نکنه دوباره اومده گیر بده برم؟ یا برام صبحانه اورده !
؛؛ بلههههه
_ درو باز کن
هعی فک کنم بیچاره شدم الان میاد میگه واسه چی نیومدی منم که گشنمه اعصاب ندارم میزنم از وسط نصفش میکنم حالا بیا و جمش کن
؛؛ چیکارم داری
_ باز کن تا بگم
نکنه میخواد منو بکشه چون دیشب تو اتاقش نیومده؟ وای گشنته مغزت از کار افتاده هااا ... بلند شدم و درو باز کردم سریع اومد تو و درو بست عجیبه که عصبی نبود
_ چرا اینکارارو میکنی؟
؛؛ چیکار کردم؟
_ خودت فک کن ببین جیکار کردی
چشمامو تو حدقه چرخوندم و دست به سینه گفتم
؛؛ نمیفهمم چی میگی
_ اینقدر مسخره بازی در نیار میدونم بخازر حرفایه دیرور النا زورت اومده
؛؛ چی گفتییی؟؟؟ مننن؟؟ مگه من اویزون توعم؟
_ نه ولی چرا وقتی زورت نیومده اینجوری واکنش نشون میدی
؛؛ انتظار نداشته باش با یه لبخند ازش بگذرم تازههه شانس اورد فکشو نشکستم
_ اوفففف بسههه ... تو چرا اینقدر عوض شدی؟ تند و تند پاچه میگیری !
؛؛ اره عوض شدم باید با یونایه جدید کنار بیایی عزیزممم
_ بسه اینقدر وز وز نکن بیا بریم یه چیزی بخور میدونم داری از گشنگی میمیری سردرد گرفتن از صدایه شکمت !
به خشکی شانس ضایع شدم ... ای کوفتو بخوری که نمیتونی دو دیقه اروم بگیری سعی کردم نشون ندم گشنمه
؛؛ صدایه من؟ مطمعنی چیزی به خوردت ندادن؟
_ نمیتونی گولم بزنی
انگاری تمونه ...
۴.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.