بخت سیاه سفید
ویو ات
بلند شدم سر درد عجیبی داشتم نگاه کردم دیدم تو اتاق خودمم گفتم وا چه خبره بیخیال رفتم سمت میز ارایشم تونتر برداشتم گفت مم چند روز پیش اینو تموم کرد چرا انجوری شد اینجا چه خبر لباسمو عوض کردم رفتم درو وا کنم یکی وا کرد تو اشغال
ته: به به فکر کنم داروی بیهوشی برای تو خیلی زیاد بوده نه
ات: اشغال برای چی منو اوردی اینجا
ته: چون عاشقتم مال هیچ کسم دیگه نیستی من میرم برای شب اماد باش کله شق بازی در نمیاری ات نمیخوام چیزیت بشه فهمیدی
ات: اگگگگ چرا باید به حرفت گوش کنم
ته: خیله خاب خود دانی لبمو گزاشتم رو لبم نرم خوش مزش میخواست جدا بشه دستشو گرفتم به دیوار چسبوندمش داشت نفس کم می اورد لبمو برداشتم
ات: اشغال چیکار میکنی داشتم خفه میشدم
ته: گفتم به حرفم گوش ندید چی میشه
ات: دوباره اگگگگگگگگ
ته: میمون
ات: عمته
ته: هان چی گفتی
ات: هان من هیچی هچی گفتم بای 😁لب خنده ضایعه
ته رفتم یعنی میخواد باهام چیکاره کنه وای خدااااات
بلند شدم سر درد عجیبی داشتم نگاه کردم دیدم تو اتاق خودمم گفتم وا چه خبره بیخیال رفتم سمت میز ارایشم تونتر برداشتم گفت مم چند روز پیش اینو تموم کرد چرا انجوری شد اینجا چه خبر لباسمو عوض کردم رفتم درو وا کنم یکی وا کرد تو اشغال
ته: به به فکر کنم داروی بیهوشی برای تو خیلی زیاد بوده نه
ات: اشغال برای چی منو اوردی اینجا
ته: چون عاشقتم مال هیچ کسم دیگه نیستی من میرم برای شب اماد باش کله شق بازی در نمیاری ات نمیخوام چیزیت بشه فهمیدی
ات: اگگگگ چرا باید به حرفت گوش کنم
ته: خیله خاب خود دانی لبمو گزاشتم رو لبم نرم خوش مزش میخواست جدا بشه دستشو گرفتم به دیوار چسبوندمش داشت نفس کم می اورد لبمو برداشتم
ات: اشغال چیکار میکنی داشتم خفه میشدم
ته: گفتم به حرفم گوش ندید چی میشه
ات: دوباره اگگگگگگگگ
ته: میمون
ات: عمته
ته: هان چی گفتی
ات: هان من هیچی هچی گفتم بای 😁لب خنده ضایعه
ته رفتم یعنی میخواد باهام چیکاره کنه وای خدااااات
۵.۸k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.