جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۱۱
ویو ا.ت : صورتش رو با یه پوزخند شیطانی نزدیکم کرد که گفتم ....
ا.ت : آمممم عزیزم فاصله اجتماعی رو رعایت کن
کوک : اوهوم ببین کی به کی میگه ... فقط میخواستم کمربندت رو ببندم دخترک منحرف ( کمربند ا.ت رو بست )
ا.ت : آمممم اوکی منحرفم خود خودتی ( لبخند ضایع )
کوک : هرچی پینوکیو امر میکنن ( پوزخند ) خب دیگه بریم
ا.ت : ایشششش ... بزن بریم ( لبخند )
ویو کوک : حیح دخترهی منحرف مغزش رو باید با اسید بشوره البته منم اینجا مقصر بودم هرکی جاش بود ذهنش میرف اون ورا بخیال اینا دیگه حرکت کردم ....
( پرش زمانی به ۲۵ دیقه بعد )
ویو ا.ت : بعد ۲۵ دیقه رسیدیم کوک ماشین رو پارک کرد مخواستم پیاده شم که خودش اومد و در رو برام باز کرد و گفت ....
کوک : تشریف بفرماید پرنسس
ا.ت : خیلی ممنون پرنس ( لبخند )
کوک : هومممم ... افتخار میدین ؟ ( دستش رو سمت ا.ت میاره به منظور گرفتن دستش )
ا.ت : چرا که نه ( با اون لبخندش که چاله گونههاش معلوم بود دست کوک رو میگیره )
کوک : عه یه لحظه ( دقیقا رو چالهگونه ا.ت رو بوسید )
ا.ت : اوه چه زیبا ... خب لوس نشو بیا دیگههههه مردم از گشنگی
کوک : گشنه غذا ندیده ( زیر لب )
ا.ت : چیزی گفتی ؟ ( اخم )
کوک : نهههه گفتم باشه بیا بریم
ا.ت : صحیح ( با اینکه شنیده بود هیچی نگف )
ویو ا.ت : وارد رستوران شدیم و نشستیم رو دور ترین میز طبقه بالا که دید کاملی بقیه بهش نداشتن داشتیم منو رو چک میکردیم و حرف میزدیم که گارسون رسید ...
گارسون : چی میل دارین ؟
کوک : آمممم دوتا شیر موز با گرون ترین و بهترین غذای رستوران
ا.ت : و دسر ویژه
گارسون : حتما ( رف 😐 )
ا.ت : خب کوکی اینجا ارزون ترن غذاشون از ۷۰۰ دلار شروع میشه بعد گرون ترینش رو سفارش دادی ؟
کوک : خانمم خودت میدونی که پولم زیاده تازه پسر باید برا خانمش تا میتونه خرج کنه ( نویسنده : تا رویاهای دیگر خدا حافظ 😐😂 )
ا.ت : خرجش رو آره ولی داری پولو الکی حروم میکنی
کوک : خونواده دوتامونم پولداره تو دلت نمیاد خرج کنی من دلم میاد خرج کنم با این شغلی که داریم پول تموم نمیشه بیب
ا.ت : خب بازم حیفه
کوک : هرچی میگم تو باز حرف خودتو بزن اصلا به من میاد دلم بیاد واست خرج نکنم ؟ ( کیوت 🥺 )
ا.ت : خب حالا باش خرج کن ولی پولت تموم شد از منبع من استفاده نمیکنیااااا ( خنده )
کوک : چشم لیدی 🫡
ا.ت : 😊
ویو ا.ت : گارسون غذا رو آورد بعد خودن غذا و دسر و اینا کوک پولش رو حستب کرد و گفت ....
کوک : ا.ت بدو بیا میخوام ببرمت یه جایی
ا.ت : اوکی دارم میام خب
ویو ا.ت : رفتیم سوار ماشین بنز سیاه بانیم شدیم و حرکت کردیم
( پرش زمانی به ۲۰ دیقه بعد )
ویو ا.ت : دقت کردم داشتیم از شهر دور میشدیم تعجب کردم ... داره کجا میره ؟ داشتم با چهره کیوتی نگاش میکردم که با یه لبخند نگام کرد و گفت .....
# پارت ۱۱
ویو ا.ت : صورتش رو با یه پوزخند شیطانی نزدیکم کرد که گفتم ....
ا.ت : آمممم عزیزم فاصله اجتماعی رو رعایت کن
کوک : اوهوم ببین کی به کی میگه ... فقط میخواستم کمربندت رو ببندم دخترک منحرف ( کمربند ا.ت رو بست )
ا.ت : آمممم اوکی منحرفم خود خودتی ( لبخند ضایع )
کوک : هرچی پینوکیو امر میکنن ( پوزخند ) خب دیگه بریم
ا.ت : ایشششش ... بزن بریم ( لبخند )
ویو کوک : حیح دخترهی منحرف مغزش رو باید با اسید بشوره البته منم اینجا مقصر بودم هرکی جاش بود ذهنش میرف اون ورا بخیال اینا دیگه حرکت کردم ....
( پرش زمانی به ۲۵ دیقه بعد )
ویو ا.ت : بعد ۲۵ دیقه رسیدیم کوک ماشین رو پارک کرد مخواستم پیاده شم که خودش اومد و در رو برام باز کرد و گفت ....
کوک : تشریف بفرماید پرنسس
ا.ت : خیلی ممنون پرنس ( لبخند )
کوک : هومممم ... افتخار میدین ؟ ( دستش رو سمت ا.ت میاره به منظور گرفتن دستش )
ا.ت : چرا که نه ( با اون لبخندش که چاله گونههاش معلوم بود دست کوک رو میگیره )
کوک : عه یه لحظه ( دقیقا رو چالهگونه ا.ت رو بوسید )
ا.ت : اوه چه زیبا ... خب لوس نشو بیا دیگههههه مردم از گشنگی
کوک : گشنه غذا ندیده ( زیر لب )
ا.ت : چیزی گفتی ؟ ( اخم )
کوک : نهههه گفتم باشه بیا بریم
ا.ت : صحیح ( با اینکه شنیده بود هیچی نگف )
ویو ا.ت : وارد رستوران شدیم و نشستیم رو دور ترین میز طبقه بالا که دید کاملی بقیه بهش نداشتن داشتیم منو رو چک میکردیم و حرف میزدیم که گارسون رسید ...
گارسون : چی میل دارین ؟
کوک : آمممم دوتا شیر موز با گرون ترین و بهترین غذای رستوران
ا.ت : و دسر ویژه
گارسون : حتما ( رف 😐 )
ا.ت : خب کوکی اینجا ارزون ترن غذاشون از ۷۰۰ دلار شروع میشه بعد گرون ترینش رو سفارش دادی ؟
کوک : خانمم خودت میدونی که پولم زیاده تازه پسر باید برا خانمش تا میتونه خرج کنه ( نویسنده : تا رویاهای دیگر خدا حافظ 😐😂 )
ا.ت : خرجش رو آره ولی داری پولو الکی حروم میکنی
کوک : خونواده دوتامونم پولداره تو دلت نمیاد خرج کنی من دلم میاد خرج کنم با این شغلی که داریم پول تموم نمیشه بیب
ا.ت : خب بازم حیفه
کوک : هرچی میگم تو باز حرف خودتو بزن اصلا به من میاد دلم بیاد واست خرج نکنم ؟ ( کیوت 🥺 )
ا.ت : خب حالا باش خرج کن ولی پولت تموم شد از منبع من استفاده نمیکنیااااا ( خنده )
کوک : چشم لیدی 🫡
ا.ت : 😊
ویو ا.ت : گارسون غذا رو آورد بعد خودن غذا و دسر و اینا کوک پولش رو حستب کرد و گفت ....
کوک : ا.ت بدو بیا میخوام ببرمت یه جایی
ا.ت : اوکی دارم میام خب
ویو ا.ت : رفتیم سوار ماشین بنز سیاه بانیم شدیم و حرکت کردیم
( پرش زمانی به ۲۰ دیقه بعد )
ویو ا.ت : دقت کردم داشتیم از شهر دور میشدیم تعجب کردم ... داره کجا میره ؟ داشتم با چهره کیوتی نگاش میکردم که با یه لبخند نگام کرد و گفت .....
- ۷.۰k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط