پارت دو

پارت دو🍷 :
عزیزترین دشمن من 🍷:
ویو جونگ کوک :
یونگی اومد داخل ماشین و گفت : کسی نبود , راه بیوفتیم. به دانشگاه رسیدیم . من و اون همراه با یونگی از ماشین پیاده شدیم . هیچوقت فرصت نکردم برم دانشگاه و باید کار های پدرم رو ادامه میدادم . "عزیزم من رفتم داخل" . با صداش به خودم اومدم و گفتم باشه . بوسه ای رو لباش کاشتم و رفت داخل و منم به سمت بوسان حرکت کردم .
ویو جیمین :
دانشگاه خیلی بزرگ بود. تهیونگ عاشق درس خوندن و از کلی کتاب لذت می برد . مردی رو دیدم که احساس کردم میشناسم وقتی فهمیدم کیه با پشت دستم محکم کوبیدم تو سینه اون تهیونگ بیچاره و گفتم نگا کن کراشت اونجاست . تهیونگ که هنوز درد داشت گفت : " عه آره , ولی اون داره میره وای چرا اینقدر خوشتیپه ? ای کاش مال من بود ." با حرفش خندم گرفت و گفتم : "تو استریتی چجوری این پسر اصلا به دردت نمیخوره." با اخم گفت خب میتونم گرایشم رو تغییر بدم و با عصبانیت رفت سر کلاس.
ویو جونگ کوک :
توی دفترم نشسته بودم و یونگی با دو تا قهوه وارد شد . با خنده گفت :" واو رئیس خوشتیپ تر شدی. " گفتم : تو هم همینطور . با اخم گفت : من همیشه بودم بچه . اون بهترین برادر دنیا بود و همیشه مراقب من بود . ممنونم ازش . باید نقشه می کشیدم تا اون خاندان پارک رو از میدون به در کنم . ...
ادامه دارد❤️‍🔥
لایک و فالو یادت نره زیبا 😶‍🌫🥀
اگه خوب نیست بگید نزارم
دیدگاه ها (۰)

عزیز ترین دشمن من🍷پارت اول🍷ویو جیمین:حتما باید الان باشه؟. ...

راستش این اولین بارهه کسی رو شیپ کردن تو کام بگید خوشگله یا ...

پارت 4فیک دوست پسر اجاره ای((ویو کوک)) سوار ماشینم شدم و راه...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط