پارت 2 منه گناهکار
پارت 2 منه گناهکار
دنی : چرا میخوای دوستاشو پیدا کنی
ا/ت : چون نمیتونم خودشو پیدا کنم
دنی : اومم باید فکر کنم
ا/ت : هی
دنی خندید
دنی : شوخی کردم باشه باشه
( دنی کاراگاه بود بهترین دوستمم بود میدونم که میتونم بهش تکیه کنم اون از بچگی کنارم بوده )
ا/ت : ممنونم دنی
دنی : خواهش میکنم
ا/ت : من دیگه برم شب شده
دنی : باشه بازم بیا
ا/ت : میام حالا حالا ها کارِت دارم
دنی خندید
ا/ت پالتوشو برداشت و رفت بیرون
ا/ت ویو
برای این پرونده به افراد بیشتری نیاز داشتم تنهایی از پسش بر نمیومدم رفتم سمت خونه
شوگا ویو
شوگا : هنوزم دنبالمه
... : آره
شوگا : هه با خودش فکر کرده میتونه با من دَر بیوفته میخوام که بیشتر نزدیکش بشی و خودت میدونی دیگه
..... : چشم
شوگا : خوبه
قط کردم این پلیسه چقدر سیریشه لعنتی هر پلیسی بود الان دیگه نا امید میشد اما این چسبیده به کارش ول کن نیست عجبا ول کن دیگه به من چیکار داری اه رفتم سمت پنجره و به بیرون خیره شدم تو شب خیابونا خیلی قشنگ میشد
ا/ت ویو
رفتم خونه و لباسامو عوض کردم یه غذایی درست کردم و خوردم نشستم روی مبلا و به اینکه چجوری باید گیرش بندازم فکر کردم یه فکری به سرم رسید فردا شب فردا شب یه جشنی قراره بر گزار بشه اما گفتن یه جشن معمولیه که ، یعنی چی چرا هر موقع جشن برگزار میشه چند نفر کشته میشن این چه معنایی میتونه داشته باشه سریع رفتم سمت موبایلم داشتم به دنی زنگ میزدم که زنگ خونه خورد با تعجب به در نگاه کردم این وقت شب کیه رفتم سمت در
ا/ت : کیه
مرد ناشناس : من همسایه بالاییتون هستم
ا/ت : چیکار دارید؟
مرد ناشناس : میخواستم ازتون کیلید پشت بوم رو بگیرم
ا/ت : مگه خودتون ندارید؟
مرد ناشناس : گمش کردم
رفتم سمت کیلیدو درو باز کردم تا درو باز کردم دیدمش جلوم سیخ وایساده بود کیلیدو جلوش گرفتم
ا/ت : بفرمایید
مرده ناشناس : ممنونم
اومد و کیلیدو از دستم گرفت یجوری نگاه میکرد انگار میخواست همینجا خفم کنه من دارم چی میگم اومدم درو ببندم که
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس ا/ت داخل خونه ☁🫂
دنی : چرا میخوای دوستاشو پیدا کنی
ا/ت : چون نمیتونم خودشو پیدا کنم
دنی : اومم باید فکر کنم
ا/ت : هی
دنی خندید
دنی : شوخی کردم باشه باشه
( دنی کاراگاه بود بهترین دوستمم بود میدونم که میتونم بهش تکیه کنم اون از بچگی کنارم بوده )
ا/ت : ممنونم دنی
دنی : خواهش میکنم
ا/ت : من دیگه برم شب شده
دنی : باشه بازم بیا
ا/ت : میام حالا حالا ها کارِت دارم
دنی خندید
ا/ت پالتوشو برداشت و رفت بیرون
ا/ت ویو
برای این پرونده به افراد بیشتری نیاز داشتم تنهایی از پسش بر نمیومدم رفتم سمت خونه
شوگا ویو
شوگا : هنوزم دنبالمه
... : آره
شوگا : هه با خودش فکر کرده میتونه با من دَر بیوفته میخوام که بیشتر نزدیکش بشی و خودت میدونی دیگه
..... : چشم
شوگا : خوبه
قط کردم این پلیسه چقدر سیریشه لعنتی هر پلیسی بود الان دیگه نا امید میشد اما این چسبیده به کارش ول کن نیست عجبا ول کن دیگه به من چیکار داری اه رفتم سمت پنجره و به بیرون خیره شدم تو شب خیابونا خیلی قشنگ میشد
ا/ت ویو
رفتم خونه و لباسامو عوض کردم یه غذایی درست کردم و خوردم نشستم روی مبلا و به اینکه چجوری باید گیرش بندازم فکر کردم یه فکری به سرم رسید فردا شب فردا شب یه جشنی قراره بر گزار بشه اما گفتن یه جشن معمولیه که ، یعنی چی چرا هر موقع جشن برگزار میشه چند نفر کشته میشن این چه معنایی میتونه داشته باشه سریع رفتم سمت موبایلم داشتم به دنی زنگ میزدم که زنگ خونه خورد با تعجب به در نگاه کردم این وقت شب کیه رفتم سمت در
ا/ت : کیه
مرد ناشناس : من همسایه بالاییتون هستم
ا/ت : چیکار دارید؟
مرد ناشناس : میخواستم ازتون کیلید پشت بوم رو بگیرم
ا/ت : مگه خودتون ندارید؟
مرد ناشناس : گمش کردم
رفتم سمت کیلیدو درو باز کردم تا درو باز کردم دیدمش جلوم سیخ وایساده بود کیلیدو جلوش گرفتم
ا/ت : بفرمایید
مرده ناشناس : ممنونم
اومد و کیلیدو از دستم گرفت یجوری نگاه میکرد انگار میخواست همینجا خفم کنه من دارم چی میگم اومدم درو ببندم که
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
اسلاید دوم : لباس ا/ت داخل خونه ☁🫂
۱۱۳.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.