مداد رنگیها مشغول بودند به جز مداد سفید

مداد رنگیها مشغول بودند به جز مداد سفید

هیچکس به او کار نمیداد ، همه میگفتند: تو به هیچ دردی نمیخوری، یک شب که مدادرنگیها توسیاهی شب گم شده بودند، مداد سفید تا صبح ماه کشید مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچکتر شد صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد.
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم…❤
دیدگاه ها (۵)

ما گاهی تلاش می کنیم به کسی که خشمگین است بگوییم آرام باش! ا...

.ﯾﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﺩﮐﺘﺮﺍﯼ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﻣﺤﺾ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﮐﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ...

#معرفی_کتابرمان جین ایرنویسنده:شارلوت برونتهمترجم:نوشین ابرا...

هر چقدر که دو نفر بیشتر با هم حرف داشته باشند، به همان انداز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط