معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
رمان جین ایر
نویسنده:شارلوت برونته
مترجم:نوشین ابراهیمی
خلاصه: روزی از روزهای بارانی ماه دسامبر، به کتابخانهی بزرگ عمارت پناه برده بودم تا تنهاییام را با یکی از کتابهای بیشمار کتابخانه پر کنم، اما صدای پسرداییام ذهنم را برآشفت. او فریادزنان من را صدا میزد: «جین! جین ایر؟ کجا قایم شدهای؟»
بیهوده کوشیدم خودم را در گوشهای از کتابخانه پنهان کنم، اما طولی نکشید که جان من را از مخفیگاهم بیرون کشید.
- کتاب من دست تو چهکار میکند؟ همین حالا پسش بده!
جان کتاب را از دستم بیرون کشید و آن را به سرم کوبید. با عصبانیت فریاد زدم، اما او من را به عقب هل داد و بار دیگر کتاب را محکم بر سرم کوبید. با این کارش طاقتم طاق شد؛ لگدی به سمتش پراندم و موهایاش را محکم کشیدم.
- مادر کمکم کنید! جین من را میزند!
جیغ و فریاد جان، خاله رید را به کتابخانه کشاند. او با خشونت من را از جان دور کرد و ضربهای محکم به گوشم نواخت. دلشکسته و هقهقکنان فریاد زدم: «جان کتاب را به زور از دستم گرفت و من را کتک زد! از او متنفرم! از همهتان متنفرم! میخواهم از گیتسهد بروم... برای همیشه!»
خاله رید با خشم و نفرت به من خیره شد و پاسخ داد: «کجا میخواهی بروی؟ تو نه پدرومادر داری و نه خانوادهای غیر از ما. اگر وصیت شوهر مرحومم نبود لحظهای در این عمارت نگهت نمیداشتم.»
رمان جین ایر
نویسنده:شارلوت برونته
مترجم:نوشین ابراهیمی
خلاصه: روزی از روزهای بارانی ماه دسامبر، به کتابخانهی بزرگ عمارت پناه برده بودم تا تنهاییام را با یکی از کتابهای بیشمار کتابخانه پر کنم، اما صدای پسرداییام ذهنم را برآشفت. او فریادزنان من را صدا میزد: «جین! جین ایر؟ کجا قایم شدهای؟»
بیهوده کوشیدم خودم را در گوشهای از کتابخانه پنهان کنم، اما طولی نکشید که جان من را از مخفیگاهم بیرون کشید.
- کتاب من دست تو چهکار میکند؟ همین حالا پسش بده!
جان کتاب را از دستم بیرون کشید و آن را به سرم کوبید. با عصبانیت فریاد زدم، اما او من را به عقب هل داد و بار دیگر کتاب را محکم بر سرم کوبید. با این کارش طاقتم طاق شد؛ لگدی به سمتش پراندم و موهایاش را محکم کشیدم.
- مادر کمکم کنید! جین من را میزند!
جیغ و فریاد جان، خاله رید را به کتابخانه کشاند. او با خشونت من را از جان دور کرد و ضربهای محکم به گوشم نواخت. دلشکسته و هقهقکنان فریاد زدم: «جان کتاب را به زور از دستم گرفت و من را کتک زد! از او متنفرم! از همهتان متنفرم! میخواهم از گیتسهد بروم... برای همیشه!»
خاله رید با خشم و نفرت به من خیره شد و پاسخ داد: «کجا میخواهی بروی؟ تو نه پدرومادر داری و نه خانوادهای غیر از ما. اگر وصیت شوهر مرحومم نبود لحظهای در این عمارت نگهت نمیداشتم.»
۲۳۵
۱۷ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.