نیمه شب بودمرد جوون مثل همیشهدرگیر مشغله های فکریش

نیمه شب بود...مرد جوون مثل همیشه...درگیر مشغله های فکریش بود...جملاتی تو ذهنش تکرار می شدن که وجودش رو از درون زخم می کرد...دستاشو مشت می کنه و از تخت خوابش بلند میشه...توی حیاط میره...پیشبندشو به کمر می بنده... قلمو رو توی رنگ می کنه و شروع می کنه به نوشتن تموم جملاتی که درونش رو می خورن و پوچ می کنن...
صفحه بوم...کاملا سیاه میشه...
عقب میره و به نقاشیش نگاهی می اندازه...لبخندی می زنه...:

_تموم ضعف من...فقط یه صفحه سیاهه!...
دیدگاه ها (۳)

چالش: پسری که باباش براش بنز خریده یا پسری که با پول خودش پر...

جئون جونگ کوک...خون آشامی که فقط خون سیاه می نوشه...خون سیاه...

نیمه شب بود..مرد جوون به سمت میز پیانوش میره...شروع به دست ک...

دیگه احساس تنهایی نکن بیبی😈🔞

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

p23فردا صبحساعت هفت صبحه. هوا هنوز نیمه‌تاریک و سرده. هتل تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط