مینویسم از دوست

مینویسم از دوست
مینویسم همه ی پاک شدن ها از اوست
مینویسم از آب
مینویسم از شور
از وجودی همه در رنگ حضور
مینویسم از خواب
از شبی با مهتاب
از همان حس عظیم که نمودم بیتاب
مینویسم از یار
از لبانش تبدار
از نگاهش بیدار
از همان شوق وصالش هوشیار
مینویسم خاموش
همه در فکر خروش
همه از وصف دو چشمش مدهوش
مینویسم باران
از دعای یاران
در شب تابستان
همه از رحمت ان بی پایان
مینویسم از خاک
از همان عنصر پاک
بودنش تا افلاک
مینویسم از خون
قصه ی شعر و جنون
هستیم از نگهش گشت فزون
مینویسم از #دوست...

شاعر : مریم چراغی🌹

تقدیم به همه ی دوستان خوبم 🌹 🌷 ⚘🌼
دیدگاه ها (۳۶۵)

منم آواره ترین خسته ی شبدر دیاری که کسی با من نیستبا شکوه چه...

یه بزرگی میگفت "گاه خاموشی، بهتر از سخن، از راز دل خبر می ده...

کوله باری اینجاستمملؤ از خاطره ها... خاطراتِ من و تومنِ محزو...

با تو گفتم حَذَر از عشق ؟ ندانمسفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانمرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط