دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

, دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی

تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی

در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی

آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟

دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
دیدگاه ها (۶)

یکجا نَکُنَد باشی و من ..هیچ ولش کن ..از عِشقِ تو وَسواس گرف...

ڪـــاش.....

داستان زیبا و چند خطیدر روستای پدریم باغ های پرتقال زیادی بو...

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود . . .در هیاهوی مترسکها پر ...

دختر سایهPart=16منو یاد چیز های خوبی نمی نداخت ولی بغلم کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط