«شهید مفقود الجسم مدافع حرم اسحاق حسنی از لشکرفاطمیون»
«شهید مفقود الجسم مدافع حرم #اسحاق_حسنی از #لشکرفاطمیون»
فرزند: جمعه
ولادت: 1355/01/01
#اسحاق_حسنی در سال 1355 در #افغانستان به دنیا آمد؛ متاسفانه پدرش فوت کرد و نتوانست فرزندش را ببیند و #اسحاق یتیم بزرگ شد
در 1392 ازدواج کردیم و صاحب یک فرزند پسر به نام #محمدعلی شدیم
سه بار به #سوریه رفت و بار سوم که همان بار آخر به آرزویش رسید
اوایل راضی نبودم که به #سوریه برود، ولی با حرف زدن توانست مرا قانع کند
میگفت:
جای شما امن است؛ بعد از خدا به پدر و مادرت میسپارمت، در سوریه حرم بی بی در خطر است و این وظیفه انسانی ماست که برویم و دفاع از اهل بیت(علیه السلام) را انجام بدهیم
بار اول که مرخصی آمد پسرمان محمدعلی 50 روزه شده بود؛ وقتی فرزندش را دید اشک در چشمانش جمع شد
نمیدانست چه بگوید چون یک عمر تنها بزرگ شده بود و خیلی دلش میخواست یک پسر داشته باشد
بار دوم که مرخصی آمده بود شب عید نوروز بود و فردای ان عید و پدر خانواده هم برگشته بود و همه شاد بودیم
پسرمان 6 ماهش شده بود و با خودم تصور میکردم شاید این بار بخاطر شیرینی فرزندش نرود ولی انگار دل و روحش را پیش بی بی جا گذاشت و آمده بود مرخصی
زودتر از نوبت اول راهی شد با حال و هوای دیگری که داشت انگار چیزی را گم کرده بود
میگفت:
بروم و پایم به #سوریه برسد حالم خوب میشود، فکر میکنم چیزی را آنجا جا گذاشتهام و خلاصه با شوق رفت
رفت و به آرزویش رسید، آرزویی دست نیافتنی که خیلی ها نصیبشان شده و خیلیها نیز در انتظارش هستند
ان شاالله ما که مانده ایم با حفظ حجابمان و ادامه راهشان بتوانیم مشتی بر دهان کفار بزنیم
شادی روح شهدای مدافع حرم #صلوات
راوی:
«همسر شهید مدافع حرم مفقودالجسم #اسحاق_حسنی از شهدای #لشکرفاطمیون»
فرزند: جمعه
ولادت: 1355/01/01
#اسحاق_حسنی در سال 1355 در #افغانستان به دنیا آمد؛ متاسفانه پدرش فوت کرد و نتوانست فرزندش را ببیند و #اسحاق یتیم بزرگ شد
در 1392 ازدواج کردیم و صاحب یک فرزند پسر به نام #محمدعلی شدیم
سه بار به #سوریه رفت و بار سوم که همان بار آخر به آرزویش رسید
اوایل راضی نبودم که به #سوریه برود، ولی با حرف زدن توانست مرا قانع کند
میگفت:
جای شما امن است؛ بعد از خدا به پدر و مادرت میسپارمت، در سوریه حرم بی بی در خطر است و این وظیفه انسانی ماست که برویم و دفاع از اهل بیت(علیه السلام) را انجام بدهیم
بار اول که مرخصی آمد پسرمان محمدعلی 50 روزه شده بود؛ وقتی فرزندش را دید اشک در چشمانش جمع شد
نمیدانست چه بگوید چون یک عمر تنها بزرگ شده بود و خیلی دلش میخواست یک پسر داشته باشد
بار دوم که مرخصی آمده بود شب عید نوروز بود و فردای ان عید و پدر خانواده هم برگشته بود و همه شاد بودیم
پسرمان 6 ماهش شده بود و با خودم تصور میکردم شاید این بار بخاطر شیرینی فرزندش نرود ولی انگار دل و روحش را پیش بی بی جا گذاشت و آمده بود مرخصی
زودتر از نوبت اول راهی شد با حال و هوای دیگری که داشت انگار چیزی را گم کرده بود
میگفت:
بروم و پایم به #سوریه برسد حالم خوب میشود، فکر میکنم چیزی را آنجا جا گذاشتهام و خلاصه با شوق رفت
رفت و به آرزویش رسید، آرزویی دست نیافتنی که خیلی ها نصیبشان شده و خیلیها نیز در انتظارش هستند
ان شاالله ما که مانده ایم با حفظ حجابمان و ادامه راهشان بتوانیم مشتی بر دهان کفار بزنیم
شادی روح شهدای مدافع حرم #صلوات
راوی:
«همسر شهید مدافع حرم مفقودالجسم #اسحاق_حسنی از شهدای #لشکرفاطمیون»
۱.۹k
۰۷ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.