پارت آزمون ارباب

پارت ۵: آزمون ارباب
[صحنه: اتاق آموزش – نیمه‌روزی سرد – سکوتی وهم‌آلود]
هوا سنگین بود.
ات وسط اتاق، با لباسی مشکی‌رنگ و ساده ایستاده بود.
پشتش صاف، چونه‌اش پایین...
مثل یه سایه بی‌صدا.
سوها دورش قدم می‌زد، مثل یه شکارچی که دنبال ضعف می‌گرده.
◇ سوها:
صاف وایسا. سرت پایین.
نفس عمیق بکش... ولی آروم.
صدای تنفست نباید شنیده بشه.
تو باید نامرئی باشی، تا وقتی رئیس تو رو بخواد.
ات سعی می‌کرد پاهاش نلرزه... ولی دیگه توان نداشت.
از صبح، مجبور بود ده‌ها بار راه بره، تعظیم کنه، لبخند کنترل‌شده بزنه، و حتی بدون لکنت اسم تهیونگ رو بگه...
♡ ات:
کـ...کـیـ...کـیم تـ...تـهیـ...
[صدای سیلی!]
دست سرد سوها محکم به صورت ات خورد.

◇ سوها (یخ‌زده):
اسم رئیسو با لکنت نگو.

ات تکون خورد... اما چیزی نگفت.

همون لحظه، در آهسته باز شد.

صدای کفش‌های مردونه، با ضرباهنگی آرام، اما سنگین...
تهیونگ وارد شد. لباس مشکی براق، کراوات تیره، و نگاهش — مثل شیشه یخ‌زده.

همه ساکت شدند.

سوها قدمی عقب رفت و تعظیم کرد.

◇ سوها:
رئیس... ات منتظر دیدار شماست.

تهیونگ چیزی نگفت. فقط رفت و روی صندلی چرمی نشست.
پا روی پا انداخت.
چشماش رو دوخت به ات.

_ تهیونگ:
نشون بده چی یاد گرفتی.

ات لرزید. قلبش مثل طبل می‌کوبید.
به خودش گفت «تو می‌تونی... فقط مثل تمرین... فقط مثل تمرین...»

قدم برداشت.
تعظیم کرد.
سرش پایین بود.
با صدایی ضعیف گفت:
♡ ات:
رئـ...رئـیس...
تهیونگ ابرو بالا انداخت. سوها هم.
تهیونگ ایستاد. آهسته... و اومد نزدیک.
خم شد. کنار گوش ات.
_ تهیونگ (آروم، زمزمه‌وار):
دوباره... چی گفتی؟

ات می‌لرزید. اشک توی چشمش جمع شده بود.
♡ ات:
ر...رئیس...
تهیونگ عقب رفت.
لبخندی سرد رو لبش نشست.
_ تهیونگ:
تو هنوز نفهمیدی، نه؟
اسم من یه لفظ ساده نیست.
وقتی صدام می‌زنی، باید با "اطمینان" صدام بزنی.
نه با شک... نه با ترس.
سوها سکوت کرد. تاتاسامی که از دور تماشا می‌کرد، فقط لبشو گاز گرفت.
تهیونگ به سمت میز رفت. از کشو، یه جعبه چوبی سیاه بیرون آورد.
بازش کرد.
داخلش یک وسیله عجیب و سرد... شبیه یک طوق باریک فلزی.
ات نفسش برید.
_ تهیونگ:
از امروز...
تا وقتی یاد بگیری چطور با احترام صدام بزنی...
این وسیله یادت می‌ندازه که جایگاهت کجاست.
کامن چک بشع ...
دیدگاه ها (۹)

پروفایل تغییر کرد (◍•ᴗ•◍) ❤

پارت ۶: خواب‌های سمی🔻[صحنه: نیمه‌شب – اتاق شخصی ات – نور ماه...

پارت ۴: "تو اینجا برای ناز کشیدن نیومدی"🔻[صحنه: صبح – اتاق آ...

@taehkook.777این پیج رو فالو کنید قراره توی این پیج فعالیت ه...

black flower(p,237)

---### فصل دوم | پارت چهارمنویسنده: Ghazal صبح بعد از اون ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط