من هنوزم وقتی گریه میکنی میشکنم
_باکوگو میشه نکنی تمومش کن
+هاااا چیووو میخوای چطور ثابت کنییی تمهههه دیدمت
_چیو دیدی ؟
+داشتی اون کثیف هیز جنده باز میبوسیدیش
_کیو؟
+اون عوضیییی لیون رو
_چرا دروغ میگی
+خودم دیدمممم
_خب چرا باورم نداری
+چووون ...
+چ...چون
*تو بغضت گرفت بغض ضایعی بود ولی نشکوندیش
_باشه دیگه باورم نکن من موردی ندارم تو که نمیتونی اعتماد کنی منم زورت نمیتونم بکنم
+نه ا.ت این حرف نزن
_من که چیزی نگفتم
+فکرکردی میزارم بری؟
_آره میزاری تورو خوب میشناسم زود رها میکنی زود فراموش میکنی زود جایگزین پیدا میکنی خاطراتم برات مثل خیالپردازیه پس منم میرم امیدوارم بهتر از من پیدا کنی
+ببین باشه باشه من اشتباه کردم ولی لطفا جایی نرو
_باکوگو داری بهمون آسیب میزنی
*باکوگو عصبانی شد
+پس اوننننن گاوووو عوضی کییی بود داشتتت میبوسیدتت
_من تمام روز خونه بودمممم
+برو از جلو چشمام اه آره من برات بهتر جایگزین پیدا میکنم بری کفنت رو بیام از وسط خیابون جمع کنم
*تو هم چیزی نگفتی چون دختر خیلی آرومی بودی تمام مدت هم تو دعوا صدات رو بالا نبردی سرت رو انداختی پایین رفتی سمت خونه پدر و مادرت
[ذهن ا.ت: چطوری برگردم خونه اه من نمیخوام]
جلو در خونه:
مادر ا.ت: کجا بودی تو
پدر ا.ت:معلوم نیست داشت با کدوم پسر میگشت ببینم بهشونم میدی
*مشت کردن دست ولی خونسردی
مادر ا.ت:دختره هرزه عوضی
*رفتی سریع تو اتاقت و گریه کردی خیلی زیاد چون حال بهن زن ترین روز زندگیت بود
باکوگو:
یعنی کجاست؟ با کیه؟ برگشته خونه؟ تو خونه داره چیکار میکنه ؟ برم دنبالش؟غرورم میزاره
*داشت خودش رو زیر یوال میبرد مه مامانش اومد داخل
مامان باکوگو: پسرم بیا ... چی شده
باکوگو:هیچی
مامان باکوگو:بگو دیگ
باکوگو: چرا منو زاییدی ی سگ اخلاق بی ادب پر رو هرروز دل صد نفر رو میشکونم اون فقط منو ب خودم دوست داشت هیچوقت صداش بلند نشد هق... من هیولام فرشته رو فراری دادم اون ... اون الان ازم متنفره مثل بقیه که دوست ندارم تو جمعشون باشم من اونو میخوام
مامان باکوگو هم داستان رو فهمید سرش داد زد:برو گمشو دنبالش
باکوگو:هه هه اونم میگ باشه چشم؟
مامان باکوگو:تو از زندکی اون و پدر و مادرش خبر نداری؟
باکوگو:آره خبر دارم اون گفت تو یه خونه نقلی و با پدر و مادری زندگی میکنیم که دوستمون دارن
مامان باکوگو:احمقمن وقتی جوون تر بودم تو محله اونا زندکی میکردم پدرش یه معتاد وحشیه مادرشم با پدرش مواد میکشه و مواد میفرشونه هرشب باهم دعواشون میشه بعد از اینکه ا.ت دنیا اومد از ۱۳ سالگی ا.ت فرستادنش به کار اون پول کرایه خونه رو در میاورد و با پول مواد پدر و مادرشو
باکوگو:من...چیکار کردم ... یعنی من ...تنها کسش بودم؟
مامان باکوکو:آره خنگ برو دنبالش
باکوکو سریع با سرعت باد اومد جلو در خونشون
صدا هایی که باکوگو پشت در میشنید:
هویی دختر پول مواد مامانت دوبرابر شده اونو دادی؟
ا.ت با صدایی آروم ولی شنوا:ن...نه
پدر ا.ت:تو گه خورد یمگ نگفتم مدرسه رو ول کن برو دنبال ی کار درست حسابی
ا.ت:بابا ببخشید لژفا موهام رو ول...
*ترکیدن در
باکوگو با عصبانیت:هوووووووووی چطوررررررر به امواااال من جرئت کردییییییی دست بزنیییییییییییی.
پدر ا.ت:توی خر کیی ای؟
باکوگو: من صاحبببببببببببب اون فرشته
*پدر ا.ت موهای ا.ت رو کشید و ا.ت رو پرت کرد روی زمین بدنش نیمه جون بود
پدر ا.ت:پس تو همونی ای که ا.ت بهت ک..ن میده
*باکوگو با دیدن ا.ت نیمه جون روی زمین چشماش گشاد میشه
باکوگو با صدای آروم و ترسناک:#میکشمت!!!!
مادر ا.ت:ببند...
*ترکیدن مادر ا.ت و پخش شدن خونش تو همه جاها
پدر ا.ت:ت...تو چ هیولایی هستی
باکوگو:کسی که کاری میکنه از نفس کشیدن #بترسی
پدر ا.ت میوفته زمین و میله ای برمیداره میگیره طرف باکوگو و میگه:ن...نیا جلو
*باکوگو میخنده و میله رو میگیره و صاف میکنه تو شکم پدر ا.ت
باکوگو:خب تمیزکاری تموم شد
*دویدن سمت ا.ت و گرفتن بغل و بوسیدن همه جای صورتش و تکرار کلمه ببخشید
ا.ت:باشه نکن صورتم تفی شدد
باکوگو:احمق چرا بم نگفتی
ا.ت:ترسیدم
باکوگو:از چی؟
ا.ت:تو هم مثل بقیه ازم فاصله بگیری
باکوگو ا.ت رو بغل کرد و برد خونه خودش و رفت بیرون براش کلی لباس خرید و برگشت خونه ا.ت خواب بود آروم بیدارش کرد
باکوگو:ا.ت بیدارشو موهاتو شونه کنم بریم بیرون
ا.ت سریع خوشحال بلند شد موهاش رو شونه کرد و باکوکو یه لباس بلند سفید داد بهش
باکوگو:اینو میپوشی
ا.ت:وایی جیغغغغ چ خوشگلهههه
باکوگو:باشه داد نزن کر شدم
ا.ت:اوه ببخشی_
*بوسیدن
باکوگو:کار بدی نکردی ک عذرخواهی بکنی
+هاااا چیووو میخوای چطور ثابت کنییی تمهههه دیدمت
_چیو دیدی ؟
+داشتی اون کثیف هیز جنده باز میبوسیدیش
_کیو؟
+اون عوضیییی لیون رو
_چرا دروغ میگی
+خودم دیدمممم
_خب چرا باورم نداری
+چووون ...
+چ...چون
*تو بغضت گرفت بغض ضایعی بود ولی نشکوندیش
_باشه دیگه باورم نکن من موردی ندارم تو که نمیتونی اعتماد کنی منم زورت نمیتونم بکنم
+نه ا.ت این حرف نزن
_من که چیزی نگفتم
+فکرکردی میزارم بری؟
_آره میزاری تورو خوب میشناسم زود رها میکنی زود فراموش میکنی زود جایگزین پیدا میکنی خاطراتم برات مثل خیالپردازیه پس منم میرم امیدوارم بهتر از من پیدا کنی
+ببین باشه باشه من اشتباه کردم ولی لطفا جایی نرو
_باکوگو داری بهمون آسیب میزنی
*باکوگو عصبانی شد
+پس اوننننن گاوووو عوضی کییی بود داشتتت میبوسیدتت
_من تمام روز خونه بودمممم
+برو از جلو چشمام اه آره من برات بهتر جایگزین پیدا میکنم بری کفنت رو بیام از وسط خیابون جمع کنم
*تو هم چیزی نگفتی چون دختر خیلی آرومی بودی تمام مدت هم تو دعوا صدات رو بالا نبردی سرت رو انداختی پایین رفتی سمت خونه پدر و مادرت
[ذهن ا.ت: چطوری برگردم خونه اه من نمیخوام]
جلو در خونه:
مادر ا.ت: کجا بودی تو
پدر ا.ت:معلوم نیست داشت با کدوم پسر میگشت ببینم بهشونم میدی
*مشت کردن دست ولی خونسردی
مادر ا.ت:دختره هرزه عوضی
*رفتی سریع تو اتاقت و گریه کردی خیلی زیاد چون حال بهن زن ترین روز زندگیت بود
باکوگو:
یعنی کجاست؟ با کیه؟ برگشته خونه؟ تو خونه داره چیکار میکنه ؟ برم دنبالش؟غرورم میزاره
*داشت خودش رو زیر یوال میبرد مه مامانش اومد داخل
مامان باکوگو: پسرم بیا ... چی شده
باکوگو:هیچی
مامان باکوگو:بگو دیگ
باکوگو: چرا منو زاییدی ی سگ اخلاق بی ادب پر رو هرروز دل صد نفر رو میشکونم اون فقط منو ب خودم دوست داشت هیچوقت صداش بلند نشد هق... من هیولام فرشته رو فراری دادم اون ... اون الان ازم متنفره مثل بقیه که دوست ندارم تو جمعشون باشم من اونو میخوام
مامان باکوگو هم داستان رو فهمید سرش داد زد:برو گمشو دنبالش
باکوگو:هه هه اونم میگ باشه چشم؟
مامان باکوگو:تو از زندکی اون و پدر و مادرش خبر نداری؟
باکوگو:آره خبر دارم اون گفت تو یه خونه نقلی و با پدر و مادری زندگی میکنیم که دوستمون دارن
مامان باکوگو:احمقمن وقتی جوون تر بودم تو محله اونا زندکی میکردم پدرش یه معتاد وحشیه مادرشم با پدرش مواد میکشه و مواد میفرشونه هرشب باهم دعواشون میشه بعد از اینکه ا.ت دنیا اومد از ۱۳ سالگی ا.ت فرستادنش به کار اون پول کرایه خونه رو در میاورد و با پول مواد پدر و مادرشو
باکوگو:من...چیکار کردم ... یعنی من ...تنها کسش بودم؟
مامان باکوکو:آره خنگ برو دنبالش
باکوکو سریع با سرعت باد اومد جلو در خونشون
صدا هایی که باکوگو پشت در میشنید:
هویی دختر پول مواد مامانت دوبرابر شده اونو دادی؟
ا.ت با صدایی آروم ولی شنوا:ن...نه
پدر ا.ت:تو گه خورد یمگ نگفتم مدرسه رو ول کن برو دنبال ی کار درست حسابی
ا.ت:بابا ببخشید لژفا موهام رو ول...
*ترکیدن در
باکوگو با عصبانیت:هوووووووووی چطوررررررر به امواااال من جرئت کردییییییی دست بزنیییییییییییی.
پدر ا.ت:توی خر کیی ای؟
باکوگو: من صاحبببببببببببب اون فرشته
*پدر ا.ت موهای ا.ت رو کشید و ا.ت رو پرت کرد روی زمین بدنش نیمه جون بود
پدر ا.ت:پس تو همونی ای که ا.ت بهت ک..ن میده
*باکوگو با دیدن ا.ت نیمه جون روی زمین چشماش گشاد میشه
باکوگو با صدای آروم و ترسناک:#میکشمت!!!!
مادر ا.ت:ببند...
*ترکیدن مادر ا.ت و پخش شدن خونش تو همه جاها
پدر ا.ت:ت...تو چ هیولایی هستی
باکوگو:کسی که کاری میکنه از نفس کشیدن #بترسی
پدر ا.ت میوفته زمین و میله ای برمیداره میگیره طرف باکوگو و میگه:ن...نیا جلو
*باکوگو میخنده و میله رو میگیره و صاف میکنه تو شکم پدر ا.ت
باکوگو:خب تمیزکاری تموم شد
*دویدن سمت ا.ت و گرفتن بغل و بوسیدن همه جای صورتش و تکرار کلمه ببخشید
ا.ت:باشه نکن صورتم تفی شدد
باکوگو:احمق چرا بم نگفتی
ا.ت:ترسیدم
باکوگو:از چی؟
ا.ت:تو هم مثل بقیه ازم فاصله بگیری
باکوگو ا.ت رو بغل کرد و برد خونه خودش و رفت بیرون براش کلی لباس خرید و برگشت خونه ا.ت خواب بود آروم بیدارش کرد
باکوگو:ا.ت بیدارشو موهاتو شونه کنم بریم بیرون
ا.ت سریع خوشحال بلند شد موهاش رو شونه کرد و باکوکو یه لباس بلند سفید داد بهش
باکوگو:اینو میپوشی
ا.ت:وایی جیغغغغ چ خوشگلهههه
باکوگو:باشه داد نزن کر شدم
ا.ت:اوه ببخشی_
*بوسیدن
باکوگو:کار بدی نکردی ک عذرخواهی بکنی
۱۲.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.