پارت 20=
پارت 20=
(زمان:یک هفته بعد)
ویو کلارا:الان یک هفته از وقتی که من به خونه پرفسور اومدم میگذره، دیگه سعی نکردم به اون اتاق برم ولی حس کنجکاویم رو هم نمیتونم کنترل کنم پس تصمیم گرفتم که امشب هرجور شده بفهمم توی اون اتاق چیه...
لوازم مورد نیازم مثل: چراغ قوه باتری موبایل و یک سلاح مثل چاقو کوچک برداشتم و داخل کوله پشتیم قرار دادم
و بعد شروع به نوشتن تکالیفم که پرفسور بهم می داد کردم.
نمیدونم چرا ولی حس خوبی دارم وقتی کتاب و باز می کنم لیندا بهم گفته این برای دانش آموزان ریونکلاو عادیه و من باور نمیکنم.و این تکالیف مثل تکالیف معمولی دانش آموزان نیست، اون بعضی مواقع بهم تکالیف جادویی هم میده ولی چون جادو بیرون از مدرسه تا سال معینش ممنوعه پس نمیتونم عملا انجامشون بدم...
(3 ساعت بعد)
نگاهی به ساعت انداختم، ساعت...9 بود ولی فکر نکنم پروفسور الان خواب باشه پس بیشتر صبر میکنم...
(2 ساعت بعد)
ساعت...11 عه خوبه حالا میتونم برم به اون اتاق...
(زمان:یک هفته بعد)
ویو کلارا:الان یک هفته از وقتی که من به خونه پرفسور اومدم میگذره، دیگه سعی نکردم به اون اتاق برم ولی حس کنجکاویم رو هم نمیتونم کنترل کنم پس تصمیم گرفتم که امشب هرجور شده بفهمم توی اون اتاق چیه...
لوازم مورد نیازم مثل: چراغ قوه باتری موبایل و یک سلاح مثل چاقو کوچک برداشتم و داخل کوله پشتیم قرار دادم
و بعد شروع به نوشتن تکالیفم که پرفسور بهم می داد کردم.
نمیدونم چرا ولی حس خوبی دارم وقتی کتاب و باز می کنم لیندا بهم گفته این برای دانش آموزان ریونکلاو عادیه و من باور نمیکنم.و این تکالیف مثل تکالیف معمولی دانش آموزان نیست، اون بعضی مواقع بهم تکالیف جادویی هم میده ولی چون جادو بیرون از مدرسه تا سال معینش ممنوعه پس نمیتونم عملا انجامشون بدم...
(3 ساعت بعد)
نگاهی به ساعت انداختم، ساعت...9 بود ولی فکر نکنم پروفسور الان خواب باشه پس بیشتر صبر میکنم...
(2 ساعت بعد)
ساعت...11 عه خوبه حالا میتونم برم به اون اتاق...
۵.۶k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.