نه غزل برای خواندن نه صدا برای آواز

نه غزل برای خواندن نه صدا برای آواز
نه هوای شعر دارم نه پری برای پرواز

نه چنان شکسته بالم که زمین شود سرایم
نه توان پر کشیدن به امید صبح اعجاز

چه به روز آفتاب سر بام ما رسیده است
خبر از طلوع داری شب خانمان برانداز

نه ترانه می سرایم که برای او بخوانی
نه نگاه گریه سودی به نگفته های یک راز

نه امید وصل دارم نه هراسی از جدایی
نه رسیده ام به پایان نه به سر هوای آغاز

من دل سپرده را از شب رفتنت نترسان
که سپرده ام خودم را به خدای قصه پرداز
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad

دیدگاه ها (۳)

سخن عشق تو بی‌آنکه بر آید بهزبانم رنگ رخساره خبر میـدهد ازحا...

به پایت سر نهادم تا سر و سامان من باشی!براهت جان فدا کردم مگ...

*من پر از وسوسه چشم تو هستم, تو چطور ?من از احساس غزل خیز تو...

#دختر_و_بهاردختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط